«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
محمدرضا شفیعی کدکنی –
در شعر معاصر ایران، از آغاز مشروطیت تا به امروز، همواره شاعران در این کوشش بودهاند که قالب شعر فارسی را دگرگون کنند، تا با محتوی، اندیشه و احساسهای این روز و روزگار همسازی داشته باشد. نخستین کوششها در شکل قطعههای مستزادگونه و دوبیتیهای پیوسته که به نام چهارپاره نیز شهرت دارد، آغاز شد. چهارپاره قالب متداولی است که امروز هم شاعران بدان گرایشی دارند و به خصوص آنها که هنوز نمیخواهند حریم تقلید سنتها را بشکنند، از آن بسیار استفاده میکنند. اما این قالب چهارپاره با همهی آزادی و گشادگی مجالی که به شاعر میبخشد، از مثنوی و همان آفاق تجاوز نمیکند و اگر بشود مثنوی را به دو نوع بخوانیم، باید نوع مثنویهای کُهن را مثنوی افقی بخوانیم و چهارپاره را مثنویهای عمودی؛ چرا که از نظر قافیهبندی در نوع اول، دو قافیه در یک امتداد افقی قرار گرفتهاند و در نوع اخیر در یک جهت عمودی.
اما شعر فارسی – خواهی نخواهی- بدین مجال اندک نیز بسنده نکرد و با همت نیما، قالبی آزاد در شعر فارسی به وجود آمد که آزادی کامل و فضای بیکرانی در برابر اندیشهی شاعران میگسترد، بی آن که هیچ از زیبایی موسیقایی قالبهای کُهن چیزی را کم داشته باشد. دربارهی وزن این قالب که از نظر عروضی دنبالهی عروض قدیم فارسی است، ولی با آزادی بیشتری در انتخاب میزان عددی افاعیل، بحث بسیار شده است. ما در این بحث هیچ نیازی به یادآوری آن نداریم، جز این که از نظر بعضی از خوانندگان به جا مینماید که یک توضیح کُلی در باب وزن در این عروض جدید داده شود تا پس از آن که به بحث در شکل آزاد از نظر قافیهها رسیدیم، جای تردید و پرسشی باقی نمانده باشد.
نیما یوشیج که بنیانگذار این شیوهی عروضی است، برای آزادی مجال سخن شاعران راهی را عرضه کرد که قابل توجه و پذیرش اکثر شاعرانی است که از خود احساس و تاملی دارند. او میگوید: شاعر امروز میتواند، بی آن که افاعیل عروضی بر او مسلط باشند، تسلط خود را بر آنها حفظ کند و با این همه وزن را به زیباترین وجهی محفوظ نگاه دارد. مثلا اگر در قطعهای سخن خویش را در بحر هزج آغاز کرد، تا پایان قطعه باید ارکان عروضی شعر ثابت بمانند و همه جا مفاعیلن در سراسر شعر رُکن به شمار رود. اما در انتخاب عددی این رُکنها در هر قسمت شعر، به تناسب احتیاجی است که شاعر به استخدام آنها دارد. در جایی به یک مفاعیلن نیاز دارد، همان را میآورد. و در جایی به دو تا و در جایی پنج و شش تا و گاه بیشتر، و این کار بر اساس دو خصوصیت قدیم شعر فارسی است، یکی مسالهی درازتر کردن وزن شعر از حد معمول بحور عروضی و دیگر کوتاهتر کردن آن از این حد که همان مستزاد است، چنان که در این شعر میخوانیم:
میتراود مهتاب
میدرخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم میشکند.
(«مهتاب»، نیما یوشیج)
نیما با پیشنهاد این نوع وزن و معرفی آن به شاعران ایرانی، در اساس قافیه نیز تجدید نظری کُلی کرد که فرم آزاد شعر معاصر – در نوع خوب و موفقاش- آن را رعایت میکند. فرم آزاد صورت تکاملیافته و ترکیبی تمام فرمهای گذشتهی شعر فارسی است، هم از نظر قافیهبندی و هم از نظر شکلهای مختلف یک بحر، از قبیل مسدس و مثمن و… در فرم آزاد، قافیه با اهمیت بیشتری تلقی میشود و نقشهایی که پیش از این برای قافیه شمردیم و یاد کردیم، در این قالب با تشخص و امتیاز بیشتری نمودار میشود.
در شعر قدیم، قافیه یک طفیلی بود که بی هیچ تشخص و امتیازی، همه جا به دنبال مصرعهای دوم ابیات میآمد و نقش چندان مهمی در سخن به عهده نداشت. علت این کار هم این بود که قدمای اهل ادب ما – هم شاعران و هم ناقدان- به فلسفهی وجودی قافیه کمتر توجه کرده بودند. آنها قافیه را به عنوان یک پدیدهی کُلی و همگانی – که از شعر جدا نمیشود- در نظر میگرفتند و روی همین طرز تفکر دیگر به راز وجودی آن نظری نداشتند. بر عکس، در ادب معاصر ما – چنان که در ادب همهی جهان پیشرفته- ناقدان و شاعران به نقشها و ظوایف قافیه توجه کردند و معلوم شد که قافیه چه تاثیر شگفتانگیزی در یک شعر میتواند داشته باشد. بنابراین در شعر امروز، شاعر قافیه را با توجه به نقش و وظیفهای که در کلام ممکن است داشته باشد به کار میبرد و چه بسا که در چند مصرع نیازی به آوردن آن نباشد و در چند مصرع پشت سر هم آورده شود، تا در کلام موسیقی خاصی ایجاد کند و یا تشخصی به کلمات پایان مصرعها ببخشد و یا …
در شعر آزاد یا قالب امروزی شعر فارسی، گاه، هر چند مصراع پشت سر هم یک مطلب را به عهده دارند. گاه یک مصرع خود به استقلال مفهومی را میرساند. همین خصوصیت باعث میشود که شاعر به دقت قافیه را در جایی که لازم است به کار ببرد و کورکورانه و مقلدوار – مثل قدما- قافیه را یک موجود طفیلی تصور نکند. قدما با این که خود کم و بیش به استقلال و شخصیت قافیه در شعرها گاهی توجه میکردند، بیشتر نظرشان به جنبهی معنایی قافیه بوده که در کلام مفهومی را مانند دیگر الفاظ شعر به صورت عادت میرساند و فرقش با آنها در این است که قافیه در آخر قرار گرفته است.
اگر چه در نقد قدیم هم کم و بیش نویسندگان به موضوع ترکیب و هم آهنگی اجزا اشاراتی دارند، از جمله صاحب زهرالاداب که میگوید: قصیده چون انسانی است که باید همهی اعضا آن به یکدیگر پیوستگی داشته باشند. هر گاه یکی از این اعضا گسسته شد و از نظر ترکیب با دیگری همسازی نداشت، جسمی بیمار و انسانی ناتندرست خواهد بود.(نسیب عازار، «نقدالشعر») و این همان نکتهای است که ابن طباطبا از آن چنین تعبیر میکند: شاعر باید مانند یک نقاش هنرمند هر رنگی را در جای خود به کار ببرد.(ابن طباطبا، «عیارالشعر») و بعضی دیگر افزودهاند که باید ضمن این که شاعر استقلال هر بیت را حفظ میکند، پیوستگی آنها را نیز در نظر داشته باشد، به حدی که وقتی یک بیت را میشنویم، خود به خود معنی کاملی را برساند. و هنگامی که بیتی دیگر در پی آن بیاید، چنان یکدیگر را بگیرند که تصور کنیم اگر از یک دیگر جدا شوند، بی معنی خواهند بود. نیما در این باره میگوید: هر مصراع مدیون مصراع پیش و داین مصراع بعدی است.(نیما یوشیج، «حرفهای همسایه») و در جایی دیگر میگوید: شعرای قدیم – اگر چنان چه آثار شعری آنها از نقطه نظر وزن و ارتباط آن با احساسات و حالات مختلف تجزیه و تطبیق شود- به طوری که دیدیم آزادی حرف زدن را به قواعد نقلی traditionnel فروخته بودند، بسیاری از اوقات احتیاج داشتند که مطلب شعری خود را تمام کنند، ولی قافیه و الفاظ تمام نشده، بلکه به واسطهی یک مجبوریت بی جا و بی مناسبت- وقتی که در وسط بیتی یا مصراعی بودند- تا آخر بیت یا مصراع را مجبور میشدند که پُر کنند.(نیما یوشیج، «ارزش احساسات») و همین نقصهای قالب کُهن او را وادار کرد، تا برای رعایت هماهنگی در ترکیب اجزای شعر و موارد کوتاه و بلند کردن مصرعها و جای آوردن قافیه، کارهایی انجام دهد.
بنابراین، باید دید که نیما برای قافیه چه پیشنهادهایی دارد و از نظر او در یک شعر قافیه در چه مواردی میآید. مردم تصور میکنند نیما وزن و قافیه را از شعر فارسی گرفته، در صورتی که او میگوید: به عکس، من سعی میکنم به شعر فارسی وزن و قافیه بدهم. شعر بیوزن و قافیه، شعر قدیمیها است. ظاهرا بر خلاف این به نظر میآید، اما به نظر من شعر در یک مصراع و یا یک بیت ناقص است – از حیث وزن- زیرا یک مصرع یا یک بیت نمیتواند وزن طبیعی کلام را تولید کند.(نیما یوشیج، «حرفهای همسایه») او میگوید: قافیه این است که من به شعر میدهم و به نظر میآید که قافیه ندارند، نه آن که قدما آوردهاند. کار قدما کاری است بچهگانه. بسیار آسان است. قافیه بندی آن طور که من میدانم – و زنگ مطلب آن را اسم میگذارم- بسیار بسیار مشکل است و بسیار بسیار لطیف و ذوق میخواهد.(نیما یوشیج، «حرفهای همسایه») بنابراین در قوانین شعر امروز ایران – که آن را شعر نو میخوانند- قافیه شخصیت اصلی خود را بازیافته و یک طفیلی نیست. هر کجا که لازم باشد و به وجودش نیازمند باشد، میرود، نه هر جا که رسید.
(بُرشی از کتاب «موسیقی شعر»، محمدرضا شفیعی کدکنی)