«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
الکساندر کوبرن – ترجمهی: لقمان تدین نژاد –
اسرائیل و هشدار تاریخ: سرنوشت قلعهالحصن سوریه
مقدمهی مترجم:
الکساندر کوبرن، Alexander Cockburn، ۲۰۱۲-۱۹۴۱، یکی از روشنفکران و روزنامهنگاران برجستهی چپگرا در آمریکا بود که با نظریات شجاعانه و نامتعارف و نقدهای کوبندهی خود شناخته میشد. او همزمان که با مجلهی The Nation همکاری میکرد، به همراه جِفری سَن کِلِر، Jeffrey St. Clair، و چند هماندیش دیگر نشریه و سایت کانتر پانچ، CounterPunch، را اداره میکرد و برای آن مینوشت. او از دوستان نزدیک و همصحبتهای ادوارد سعید بود. الکساندر کوبرن به رغم تسلط همهجانبهی رسانههای انحصاری، و بدون هیچ هراسی از آنها – که صداهای مخالف را یا با توطئهی سکوت و طرد رسانهیی، و یا با بایکوت و تهمت و افترا و بدنامسازی خفه میسازند- نظریات سیاسی و افشاگریهای خود را ابراز میکرد. او از معدود کسانی بود که بدون واهمه از لابیهای قدرتمند مدافع اسرائیل در آمریکا، از حقوق مردم فلسطین دفاع میکرد و همصدا با بزرگانی نظیر ادوارد سعید و نوآم چامسکی ادعاهای تاریخیِ صهیونیستها و لیکودیها و راستگرایان یهودی را زیر سئوال میبرد و استفادهی نامشروع آنان از رنجها و کشتار جمعی یهودیان در دست فاشیستها و آلمان نازی را «صنعت هولوکاست» مینامید و در این باره کتابی نیز منتشر ساخت (The Politics of Anti-Semitism-Edited by Alexander Cockburn & Jeffrey St. Clair). او، به مانند نوآم چامسکی، موضوع هولوکاست را بیرقی میدانست که (به طرزی مشکوک) هر بار که کشتار و هولوکاست مردم فلسطین شدت تازهیی مییابد، بالا میرود و هدف از آن توجیه جنایتهای اسرائیل نسبت به مردم فلسطین است.
این نوشتهی الکساندر کوبرن (و این ترجمه) با وجود این که سال ۲۰۰۸ تحریر شده است، اما موضوع آن اخیرا و با توجه به نسلکشی تازهی اسرائیل از مردم غزه هنوز هم تازگی خود را حفظ کرده است؛ خصوصا در جهانی که تفاوتهای غیرقابل انکاری پیدا کرده است با دوران حیات نویسنده. امروز بر خلاف زمانهی الکساندر کوبرن، از خاورمیانه گرفته تا آفریقا و اروپا و آسیا، توفانهای تغییر و زلزلههای سیاسی اجتماعی شدت بیشتری پیدا کرده، سیر نزولی هژمونی ایالات متحده هر روز آشکارتر شده، و دورنمای یک جهان چندقطبی در آیندهی نزدیک، دارد تدریجا خود را به عنوان یک اصل مسلم و اجتنابناپذیر، حتی بر ناباورترین اذهان نیز، تثبیت و تحمیل میکند.
کشتار اسرائیل از مردم غزه بخشیست از پانورامای وسیع تغییرات سیاسی اجتماعی فرهنگی جهان، و منطقهی خاورمیانه، افول ستارهی امپراتوری آمریکا و واسالهای منطقهیی آن، تلاش مذبوحانهی امپراتوری برای حفظ توازنی که از پیش مُنقضی گشته، و جلوگیری و یا دستکم به تاخیر انداختن حرکت قطاری که مدتیست ایستگاه را از پیش ترک کرده است. (ضربالمثل آمریکایی The train has left the station already) کشتار بیش از ۹۰۰۰ نفر کودک و زن و مرد بیگناه در نوار غزه به دست اسرائیل و پشتیبانی محکم آمریکا و کشورهای غربی از جنایات اسرائیل، بخشیست از تلاش بینتیجهی آمریکا و متحدان غربی آن در جلوگیری، و یا دستکم به عقب انداختن تغییری تاریخی که دارد بیامان میتازد و ناگزیر است از درهم شکستن نظم کهنه.
* * *
سی سال پیش – زمانی که کشور اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تا به آن روز به نیمهی راه خود رسیده بود- من در نیویورک با سرهنگ ماتی پِلِد، Matti Peled، مصاحبهیی ترتیب داده بودم. ماتی پلد تا زمانی که در ارتش اسرائیل مشغول به خدمت بود، از جهت سختگیریهای خود در کار ادارهی سرزمینهای اشغالی شهرتی به هم زده بود، اما بعد از بازنشستگی به جناح کبوترها متمایل شده و کشور متبوع خود را به مذاکرهی جدی با فلسطینیان ترغیب میکرد و معتقد بود که اسرائیل باید تمام شهرکهای غیرقانونی را رها ساخته، به مرزهای پیش از جنگ ١٩۶٧ عقبنشینی کرده، و تمام نزاعهایی را که مانع رسیدن به یک صلح اساسی میشوند، متوقف کند.
من وقتی که از سرهنگ پلد پرسیدم، «حالا اگر دولتی پیدا نشد که شهامت چنین کاری را داشته باشد چی؟» او در جواب گفت، «هوم…، آن وقت ما هم سرنوشت صلیبیها را پیدا میکنیم.» و ادامه داد، «قدری طول میکشد، اما در نهایت ما هم به دنبال آنها روانه میشویم.»
به زبان آوردن چنین چیزهایی در آن زمان، از سوی یک اسرائیلی، چه رسد به یک سرهنگ ارتش، حیرتانگیز بود. در آن روزها هم – مثل همین امروز- لابیِ اسرائیل مثل همیشه عاشق این بود که کشور اسرائیل را یک کشور قربانی و تحت محاصره تصویر کند که ممکن است هر لحظه به آن حمله شده و توسط عربهای خونخوار از صحنهی روزگار محو گردد، مگر آن که از حمایتهای بی قید و شرط مالی و دیپلماتیک ایالات متحده برخوردار باشد.
در آن زمان خیلیها بر این اعتقاد بودند که رسیدن به یک توافق در چهارچوب أصول سازمان ملل قابل دسترسیست و هرچند که این توافق شامل تمام خواستهای فلسطینیان نخواهد بود، اما دستکم امکان دستیابی به یک شبهکشور نصف و نیمه و پاره پاره را خواهد داد؛ تصاحب زوری زمینهای آنان توسط اسرائیل و اسکان یهودیان در آن پایان گرفته، و حتی ممکن است مالکیت آنها بر آن زمینها نیز ابقا گردد.
البته تا امروز در سال ۲۰۰۸ این أوهام همانقدر کهنه و از مد افتاده به نظر میرسند که کارت تبریکهای کریسمس دورهی ملکه ویکتوریا. سرزمین خودمختار فلسطینی که گاهی برخی اسراییلیها با افتخار و اعتماد بنفس در کرنا مینوازند، در حقیقت موزاییک پراکندهیی است شامل مناطق جدا از یکدیگر و با محدودیت شدید آب که در محاصرهی جادههای نظامی و شهرکهای یهودینشین قرار میگیرد.
حماس که با رای فلسطینیهای درمانده به پیروزی رسیده است، از سوی ایالات متحده و اروپا مُهر تروریست خورده است. البته حتی جیمی کارتر، که در زمان مصاحبهی من با سرهنگ اسراییلی، رئیس جمهور آمریکا بود، همین دو سه هفته پیش روزی که محاصرهی نوار غزه را یک جنایت وحشتناک و ضد انسانی خواند، مورد حملههای بیامان اسرائیل قرار گرفت و همدست تروریستها معرفی شد.
درست است که امروز لابی اسرائیل بیش از دهههای گذشته زیر سئوال میرود، اما این تکانها موجهای نازکی بیش نیستند بر سطح اقیانوس گستردهی حمایت کنگرهی آمریکا از بازهای اسراییلی و هرچه که همانها درخواست کنند، آمریکا به سرعت برایشان مهیا میسازد. امسال هم به روال همیشه هیچیک از کاندیداهای ریاست جمهوری جرئت برخورد با لابی اسرائیل را نداشتهاند و در زانو زدن در مقابل آن با همدیگر مسابقه میگذارند. هیلاری کلینتون ایران را در یک سخنرانی انتخاباتی تهدید کرد که اگر موجودیت اسرائیل را به خطر بیاندازد، آن کشور را از صفحهی روزگار محو خواهد نمود. هرچند که این تهدید هیلاری قدری جنجالبرانگیز شد، اما مطمئنا اگر لازم باشد و موقعیت اقتضا کند، رقبای انتخاباتی او هم همین حرف را خواهند زد. از تهدید کلینتون برداشتهای مختلفی میشود.
سفر هفتهی گذشتهی بوش به اسرائیل، آنهم در سالگرد «نکبت» و اخراج فلسطینیان از سرزمین مادری خود در سال ۱۹۴۸، با این هدف صورت گرفت که سر به راهی هشت سالهی خود در مقابل بازهای اسراییلی را به فینال خود رسانده، و با طرح یک «قرارداد اسلوی شمارهی ٢» بر تصاحب غیرقانونی زمینهای فلسطینیان مُهر تایید دائمی زده، و موافقتنامههای سازمان ملل را یکجا به زبالهدانی تاریخ بیاندازد. اما از بد روزگار، سفر او همزمان شد با بارانی از اتهامات فساد اداری که بر سر نخستوزیر اسرائیل فرو میآمد. اِهود اولمرت، که به لکنتزبان افتاده بود، قول داد که اگر جرم او مبنی بر دریافت رشوه – از موریس تالانسکی، Morris Talansky، صاحب معاملات ملکی «لانگ آیلند» نیویورک- ثابت شود، از مقام خود کنارهگیری خواهد کرد. تمام شواهد حکایت از این دارد که اولمرت روزهای آخر نخستوزیری خود را میگذراند و سرهم بندی کردن یک دولت ائتلافی تازه در اسرائیل کار آسانی نیست.
بوش ممکن است بتواند در کنیسهی اسرائیل به رجزخوانی بپردازد، اما حقیقت آنست که سیاستهای منطقهیی آمریکا متحمل یک عقبنشینی خفتبار شده است. دولت لبنان در مقابل حزبالله مجبور به عقبنشینی شده و به ابقای نظارت این سازمان بر ترافیک فرودگاه بیروت و ادامهی کار سیستم مخابرات مختص به حزبالله تسلیم شده است. هرچند که اسرائیل از موشکباران شهر اشکلون توسط حماس در خشم است، اما قدرت حزبالله در به راه انداختن یک جنگ موشکی را از خاطر نبرده است. بوش در سفر خود به عربستان نیز با سردی حکام آن کشور روبرو شد و آنها حاضر نشدند حجم صادرات نفت خود را افزایش دهند.
چند روز پیش داشتم از بام «قلعهالحصن-کراک دو شوالیه» (Krak des Chevaliers) که در چهار ساعتی دمشق است، به افق جنوبی و اسرائیل نگاه میکردم. تی ای لارنس، T.E.Lawrence، شاعر سطحی و چند چهرهی مُتظاهر انگلیسی، این قلعه را «با شکوهترین قلعهی جهان» خوانده بود. حتی صلاحالدین ایوبی هم نتوانسته بود شوالیههای فرقهی هاسپیتالر،Hospitaler ، را با جنگ از این قلعه بیرون کند، و در نهایت این مملوک مصر بود که در سال ١٢٧١ بعد از مدتی مذاکره آنان را وادار کرده بود که از قلعهیی که به مدت ١۶٢ سال در اشغال خود داشتند، خارج شوند. داشتم در برج جنوبی قلعه (که در سال ١٩٣٠ توسط مهندسین فرانسوی تعمیر شده است) قدم میزدم که بار دیگر به یاد ژنرال پلد و شباهتهای ناگزیر میان اسراییلیها و صلیبیهایی افتادم که این قلعه را به مدتی سه برابر طولانیتر از اسرائیلیهای فعلی در اشغال خود نگاه داشته بودند. همانطور که ژنرال پلد و بسیاری از جناح کبوترهای اسرائیل معتقدند، بازهای اسراییلی نه تنها امنیت اسرائیل را تامین نکرده، بلکه برعکس شدیدا به خطر انداختهاند و این همزمان شده است با بههم خوردن تعادل قوا در منطقه در شرایطی که ایالات متحده نسبت به یک نسل پیش دیگر قدرت برتر منطقه به شمار نمیآید. به زودی بوش و شاید زودتر از او أولمرت نیز خواهد رفت.
رسم اینست که تا یک نفر وارد اسرائیل میشود او را به یاد واشم، Yad Vashem، و موزهی قربانیان هولوکاست میبرند، اما کم بد نیست اگر بازدید از قلعهالحصن-کراک دو شوالیه را برای سیاستمدارانی که نگران آیندهی اسرائیل و حقوق فلسطینیها هستند نیز اجباری سازند.
هفدهم مه ۲۰۰۸
کراک دو شوالیه، سوریه
منبع: کانترپانچ
«اخبار روز»