«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
تهیه و تنظیم: پوران نوایی –
در روز هشتم مارس ۱۹۷۹، هجدهم اسفند ۵۷، هزاران هزار زن، دوش به دوش مردانی همراه، علیه فرمان حجاب اجباری خمینی به خیابانها سرازیر شدند. زنانی از هر قشر و طبقه، با حجاب و بی حجاب، دانشگاهی و خانهدار، مادر و دختر، دست در دست هم، در کنار مردانی یار، فقط یک روز پس از فرمان خمینی به حجاب اجباری، خطر را به جان خود حس کردند و به طور خودانگیخته، بدون سازماندهی کافی، برای دفاع از حق خود در تعیین آن چه میخواهند و آن چه نمیخواهند، به خیابانها ریخته و دست به تظاهرات زدند. زنانی که در انقلاب، حضوری فعال داشتند و خواهان تحولات اجتماعی و در راس آن، آزادی و برابری با مردان بودند، در اعتراض به فرمان حجاب اجباری، “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” را با جان دل فریاد میزدند. این تظاهرات، و اعتراضات متعاقب آن، مورد تهاجم دار و دستههای چماقدار حزبالهی قرار گرفت و سرانجام به فرمان «ضد انقلاب» برخاسته از انقلاب آنها سرکوب شد. از پس این سرکوب، حجاب اجباری زنان معمول شد و از پس آن، قدم به قدم، تمامی احکام قرون وسطایی اسلامی بر جان و سرنوشت نیمی از مردمان یک جامعهی انقلاب کرده چنگ انداخت و نه فقط آنها، زنان، که کُل جامعه را زیر سیطره¬ سخت و سنگین خود اسیر کرد.
سی و پنج سال پس از آن روزها، و در حالی که خواست آزادی و برابری در دل زنان و مردان ما هر چند به خون نشسته، اما نمرده است، جا دارد یادی داشته باشیم از آن روزها؛ از آن چه گذشت؛ از چگونگی برقراری فرمان حجاب اجباری خمینی؛ و از زنان آزادهای که با خروش خود یک برگ ارزنده و فراموش نشدنی در تاریخ مبارزات زنان برای آزادی و برابری را رقم زدند.
آن چه دربارهی روزهای منتهی به هجدهم اسفند ۵۷ و پس از آن میخوانید، در واقع عکسهایی است که یا توسط شرکت کنندگان در حوادث آن روزها گرفته شده و یا توسط کسانی که به پژوهش آن روزها پرداختهاند، ثبت شده است.
* * *
اسد سیف، نویسنده، که دربارهی وقایع آن روزهای پُر شور و پُر تنش تحقیق کرده است، در «شهرزاد نیوز» مینویسد: در پانزدهم اسفند سال ۵۷، هنوز چند هفتهای از سقوط رژیم شاهنشاهی نگذشته بود، که خمینی طی انتقاد شدیدی از مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، اعلام داشت: “شنیدهام وزارتخانهها همان طور است که در زمان طاغوت بود… وزارتخانههای فعلی غیراسلامی است. الان در وزارتخانهها – این را میگویم که به دولت برسد- آن طور که برای من نقل میکنند باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. در وزارتخانهی اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانهی اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند، اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار بکنند، لیکن با حجاب شرعی باشد، در حفظ جهات شرعی باشد… دولتی که میگوید دولت اسلامی هستم، نباید تحت تاثیر واقع شود…”
سخنان خمینی اعتراضی خودجوش را در میان زنان دامن زد. زنانی که با تمام وجود در انقلاب شرکت داشتند و برای آزادی و برابری جنگیده بودند، حال احساس میکردند کوشش به عمل میآید تا به کُنج خانه فرستاده شوند. “حجاب و حفظ جهات شرعی” آن میتوانست گام نخست باشد در تحکیم فرودستی زنان بر اساس احکام شریعت. احساس خطر همگانی بود. زنان به شامهی تیز خویش دریافته بودند، که نباید در برابر این گستاخی سکوت اختیار کرد. پس در هفدهم اسفند به خیابانها ریختند، به تظاهرات برخاستند، مدارس دخترانه تعطیل شد، صفهای دانشآموزان به سوی دانشگاه تهران، که پایگاه مستحکم انقلاب بود، سرازیر شدند. همه جمع شدند؛ دانشجو، پرستار، کارمند، خانهدار، آموزگار، دست در دست هم به سوی رادیو تلویزیون و کاخ دادگستری روان شدند تا مخالفت خویش با حجاب اجباری را اعلام دارند. عمدهی خواستهای زنان عبارت بود از: “حق آزادی پوشش”، “دستمزد برابر در برابر کار برابر”. شعار غالب زنان نیز در این روز عبارت بود از: “ما حقوق برابر میخواهیم”، “در طلوع آزادی جای آزادی خالی”.
چماقداران حزبالله اما بیکار ننشستند، یورش به زنان را سازماندهی کردند، در پناه نیروهای پاسدار با زنجیر و چماق و مشت و لگد و حتا اسلحه به جان معترضین افتادند، و با شعار “یا روسری یا توسری”، زدند و زخمی کردند و وحشت آفریدند.
یورش به زنان بی حجاب البته از همان روزهای انقلاب کم و بیش به چشم میخورد. با شکست رژیم شاه، حزبالله پوشش اسلامی را برای زنان لازم میدانست. همینها بودند که در شانزدهم اسفند در تهران پوشش زنان را در ورود به ادارات کنترل میکردند. این خود زمینهای بود در اعتراض عمومی به این امر. زنان احساس خطر میکردند و به خوبی حدس میزدند، که محدودیتهای بیشتری اعمال خواهد شد. خمینی در دومین هفته پس از انقلاب فرمان داد، هر آن چه را که با احکام اسلام در تضاد است، از قوانین مدنی کشور حذف کنند. در همین راستا بود که قانون حمایت خانواده به حالت تعلیق در آمد و سقط جنین ممنوع شد.
هیچ گروه و یا سازمانی در دو روز نخست، رهبری و هدایت خیزش زنان را بر عهده نداشت. اعتراضها در جمعهای کوچک شکل میگرفت و سپس به سوی دانشگاه تهران، که در واقع سنگر انقلاب بود، سرازیر میشدند. روز سوم، عدهای حرکت به سوی کاخ دادگستری را پیشنهاد کردند. در آن جا قطعنامهای نیز خوانده شد که در مطبوعات انعکاس یافت، ولی رادیو تلویزیون دولتی واقعیت موضوع را سانسور کرد. نتیجه آن که دولتمردان اندکی عقب نشستند و این خود باعث شد تا از اوج اعتراضها کاسته شود. خوشبینی، دامچالهای شد که زمینه را برای سرکوب فراهم آورد. “عدم پشتیبانی سازمانهای چپ مزید بر علت شد. بیش از نیروهای چپ، اما سکولارهایی مقصرند که به عنوان ملیگرا و یا ملی – مذهبی با قدرت حاکم در رابطه بودند. با این همه نمیتوان یکجانبه حُکم صادر کرد، زیرا ناآگاهی جامعه خود بزرگترین علت بود.”
پوشش عدهای از تظاهرکنندگان بهانهای شد در دست کسانی تا اعلام دارند که این زنان همانهایی هستند، که در دفاع از قانون اساسی در زمان نخستوزیری بختیار به خیابانها آمده بودند، کسانی که “عامل امپریالیسم” و “طرفدار سلطنت” هستند. برچسبهایی مشابه در تضعیف و فروکش کردن جنبش نقش داشتند، به ویژه این که تلویزیون و مطبوعات دولتی به شیوهای عوامانه عکسهای کسانی از شرکت کنندگان در تظاهرات را که لباسی شیک بر تن داشتند و آرایش کرده بودند، برجسته کرده بودند.
جنبش اعتراضی زنان علیه حجاب اجباری متاسفانه بیش از پنج روز دوام نداشت. سازمانهای سیاسی، از چپها گرفته تا ملیگراها در کُلیت خویش، در برابر خواستهای به اصطلاح بنیادین انقلاب، اعتراض و خیزش زنان را به هیچ گرفتند و نه تنها به دفاع از آن برنخاستند، بلکه در مخالفت با آن موضع گرفتند. عدهی مردانی که در این راه همگام و همراه زنان شدند نیز بسیار اندک بود. نتیجه آن که جنبشی خودجوش در تنهایی خویش و ناآگاهی جامعه سرکوب شد. میبایست سالها میگذشت تا پی به اشتباه خویش ببریم و بپذیریم که اجباری کردن حجاب، گام نخست بود در تحکیم مسالهی تبعیض جنسیتی در ایران.
خیزش زنان همزمان بود با تدارک برگزاری نخستین مراسم روز جهانی زن در ایران پس از انقلاب. این خود باعث شد تا بسیار کسان به اشتباه آن دو رویداد را یکی بپندارند و سرچشمهی واحدی را برای آنها در نظر گیرند. گذشت زمان تقویت این فکر را دامن زد. در آن زمان هنوز سازمان مستقلی از زنان وجود نداشت. آنانی که برای تدارک مراسم هشت مارس میکوشیدند، مستقیم و غیرمستقیم وابسته به یکی از سازمانهای سیاسی بودند. مسالهی زن و ستم جنسی برای بیشتر این گروهها مطرح نبود و چیزی حاشیهای به شمار میآمد.
به نظر اسد سیف، هر چند خیزش خودجوش زنان در اسفند سال ۵۷ در “اعتراض به حکم آیتالله خمینی مبنی بر رعایت حجاب اسلامی به درازا نکشید و در نطفه خفه گشت، ولی تجربهای گرانبار بود در مبارزات زنان در دفاع از هستی جنسیتی خویش…”، که در بُعد جهانی نیز از همبستگی زنان دیگر کشورها برخوردار شد. دلبستگی شورانگیز فمینیستهای جهان به انتشار اعلامیه و یا بازتاب خبرها محدود نماند. عدهای از آنان شتابان راهی ایران شدند تا با حضور خویش در این جنبش بزرگ، همبستگی خود را با آن اعلام دارند: “وقتی زنان ایرانی زنجیرهایشان را پاره میکنند، همهی زنان جهاناند که همراه آنها به پیش میروند.” همآنان بودند که از این روزها فیلم و خبر تهیه کردند، گزارش برای نشریات غربی نوشتند و بعدها خاطرات خود را کتاب کردند. زنان جهان در دفاع از زن ایرانی در سراسر جهان غرب، از پاریس، رُم، میلان، مادرید، بارسلون و بروکسل گرفته تا مونترال، ونکور، واشنگتن و نیویورک به پا خواستند، تظاهرات برپا کردند، و اعلام داشتند که “ما همه ایرانی هستیم” و “پیکار زنان برای آزادی مرز نمیشناسد.”
در همین ایام است که «کمیتهی بینالمللی حق زنان» در پانزدهم مارس ۷۹ (بیست و چهارم اسفند ۵۷) در حمایت از جنبش زنان در ایران، در پاریس بنیان گرفت. این کمیته که ریاست آن را سیمون دوبووار بر عهده داشت و شماری از چهرههای آشنای جنبش فمینیستی اروپا در آن حضور داشتند، در نوزدهم ماه مارس هیاتی هجده نفره را به ایران اعزام داشت. اینها، روزنامهنگار، عکاس، سینماگر، نویسنده و دانشگاهیانی از فرانسه، ایتالیا، آمریکا، آلمان و همچنین زنی فمینیست از مصر بودند. همهی اینان از جمله شخصیتهای شناخته شده¬ی جنبش زنان در غرب به شمار میرفتند. این عده به جمعی از زنان فمینیست آمریکایی در تهران پیوستند، که از چند هفته پیشتر در ایران حضور داشتند.
اسد سیف مینویسد: “فمینیستهای جهان شگفتزده شاهد بودند که زنان ایرانی نمیپذیرفتند به نام انقلابی که خود فعالانه در آن حضور داشتند، تن به احکام ارتجاعی آیتاللهها بدهند. آنان به درستی یادآور میشدند: برای اولین بار در تاریخ انقلابها زنانی پیدا شده بودند، که میگفتند: ما نمیخواهیم فراموش شدگان انقلاب باشیم و نمیتوانیم به نام انقلاب هر چیزی را بپذیریم. در انقلابهای گذشته چنین اتفاقی نیفتاده بود… این همه باعث میشد، که ما با شور و شوق مبارزهی زنان ایران را دنبال کنیم.”
خلاف خبرهایی که نشریات غربی از جنبش زنان ایران و حضور فمینیستهای غربی در این کشور مینوشتند، در نشریات داخل کشور هیچ خبری از این حضور به چشم نمیخورد. هیات اعزامی با عدهای از بلندپایگان دولتی، مسئولین کشور و آیتالله خمینی دیدار به عمل آورد. در طی همین دیدارها بود که بر سر رعایت و یا عدم رعایت حجاب در میان گروه اختلاف پیش آمد. تنی چند مخالف آن بودند و به حق میگفتند علیه حجاب اجباری به ایران سفر کردهاند، بر این اساس هیچ لزومی برای رعایت حجاب نمیدیدند. و عدهای آن را موجه میدانستند، زیرا دیدار با خمینی و دیگران انگار به هر دلیلی برایشان مهمتر از همه چیز بود. اختلافهای موجود در نشریات غربی بازتاب یافت و بحثی را دامن زد که نتیجهی آن همانا در راستای فروکش کردن این حرکت بینالمللی بود. نتیجه آن که: “بیشتر حزبها و سازمانهای چپ، میانه و راست و نیز بسیاری از گرایشهای روشنفکری و سیاسی – چه در ایران و چه در جهان- از درک حقانیت و ظرفیت این جنبش ناتوان ماندند و از آن روی برتافتند.”
حکومت نیز حضور این گروه را در ایران نتوانست تحمل کند. وزارت امور خارجه در تدارک حکم اخراج کیت میلت (Kate Millett)، فمینیست آمریكایی، کوشید و عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت، در جلسهای اعلام داشت که او به زودی از ایران اخراج خواهد شد. کیت میلت فردای آن روز به هم¬اه دوستاش سوفی کر در هتل بازداشت میشود، پس از ۲۴ ساعت زندان، آنان را در فرودگاه مهرآباد سوار هواپیما کرده، از ایران بیرون میرانند. او در فرودگاه در پیامی به زنان ایران اعلام میدارد: “در آستانهی خروجم، خروجی پیش از موعد و بی دلیل که به من تحمیل شده است، تمام مهر، همبستگی و تحسینام را در برابر شهامت و ایستادگیتان در نبرد برای آزادی ابراز میدارم؛ آزادی برای خودتان و آزادی و عدالت برای مردمتان.”
کیت میلت در این میان تنها کسی است که در بازگشت به آمریکا، خاطرات خویش را از حضور در ایران به شکل کتابی تحت عنوان «به ایران رفتن» منتشر نمود، که استقبال از آن باعث شد به چند زبان نیز ترجمه گردد. کتاب میلت، که در واقع سفرنامهی اوست به ایران، چون کمی پس از بازگشت به نیویورک به تحریر درآمده و هدف نویسنده “ثبت دادهها” بوده، تازگی داشت و یکی از “دقیقترین و جامعترین گزارش تاکنونی دربارهی خیزش پنج روزهی زنان تجددخواه و مبارز تهران است.” او به همراه زنان معترض در همه جا حضور داشت؛ در دانشگاه تهران، کاخ دادگستری، استادیوم نصیری، نخستوزیری، تظاهرات خیابانی، همراه با زنان ایرانی در خانههاشان و سخنرانیها.
متاسفانه این اثر بی نظیر تا کنون به زبان فارسی منتشر نشده است. ترجمهی بخشهایی از آن به همراه ترجمهی گزارشهای دیگری که اعضای این گروه و یا نشریات غربی از جنبش زنان در ایران نوشتهاند، در کتاب «همبستگی جهانی»، اثر مهناز متین و ناصر مهاجر، آورده شده است.
* * *
کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷»، که حاصل پنج سال تلاش و پژوهش مشترک مهناز متین و ناصر مهاجر است، و در دو جلد و هزار صفحه به خیزش شش روزهی زنان ایران در تهران، آبادان، تبریز و سنندج اختصاص دارد، مهمترین و جامعترین اثری است که به شرح و توصیف روزهای اسفند ۵۷ و روزهای متعاقب آن، امیدها و آرزوهای زنان، و چگونگی سرکوب اعتراضات زنان و سرانجام برقراری «حجاب اجباری» میپردازد. دفتر نخست «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷»، «تولدی دیگر» نام دارد و جلد دوم «همبستگی جهانی». «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷» با روزشماری اتفاقهای مهم انقلاب، که به نوعی با مسالهی زنان در ارتباط است، با گزارشی از روز بیست و پنجم دی آغاز میشود: از این روز تا به قدرت رسیدن و تثبیت حکومت مسلمانان جدید هنوز خیلی مانده است و تازه در فردای همین روز است که شاه و شاهبانو ایران را ترک میکنند؛ اما در همین زمان اخطار و هشدارهایی داده میشود، که باید بسیار جدی گرفته میشدند، ولی ما به آنها اهمیتی ندادیم و پنداشتیم و گفتیم که “انشاءالله گربه است!”
“خبرهایی میرسید و ما خبر از اهمیت آنها نداشتیم. خبر وحشتناکی در گزارش روز بیست و پنجم دی ۵۷ بود. خبر این بود: اخیرا در برخی از شهرهای میهن ما مانند تبریز، همدان، کرمان و… دیده شده که گروهی ناآگاه زنان و دختران بی چادر را تهدید به آتش زدن، چاقوکشی و اسیدپاشی کردهند و حتا تا آن جا از جریان انقلاب بزرگ ملت ایران به دور ماندهاند که علت و ریشهی این انقلاب را مسالهی آزادی زنان و راه به ثمر رسیدن آن را در چادر به سر کردن زنان میدانند (…) در شهر همدان، اعلامیههایی به دیوار چسبانیدهاند، که در آنها تاکید شده است که از رفت و آمد زنان بی چادر جلوگیری خواهد شد…”(صفحهی ۱۷ دفتر نخست، به نقل از بیانیهی زنان مجاهد در روزنامهی «آیندگان»، بیست و ششم دی ۵۷)
در این کتاب، از شش روزی سخن به میان میآید که در واقع اسکلت کتاب را تشکیل میدهد. زنان در این شش روز برای از دست ندادن حقهای اندکی که تا آن زمان به دست آورده بودند، هر روز و پیوسته به خیابان میآیند تا بزرگی و گستردگی خطری را که چنین بی امان میتازد و پیش میآید، به همه نشان بدهند و پشتیبانی مردان و گروههای دیگر جامعه را جلب کنند. زنان خطر را حس کردهاند.
هنوز بیست و چند روز بیشتر از انقلاب بهمن نگذشته، که خمینی در مدرسهی فیضیهی قم، خطاب به نیمی از جمعیتی که توانست چنان رژیم سهمگین و پُر قدرتی را ساقط کند، خطاب به زنان آن انقلابی که توانست او را به چنین اوجی برساند میگوید: “زنهای اسلامی عروسک نیستند. زنهای اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند، نه این که خودشان را بزک کنند.”(صفحهی ۵۲ دفتر نخست، به نقل از روزنامهی «اطلاعات»)
با این سخنان، تفرقهای ایجاد میشود. پس زنهای ایران دو دستهاند: اسلامی و با حجاب، و غیر اسلامی و بی حجاب! هواداران امام، ظهر روز بعد، چهارشنبه شانزدهم اسفند، فردای روزی که این سخنرانی شده است، در خیابانهای مرکزی تهران با شعار “یا روسری یا توسری” به توهین و آزار زنانی که به نظر آنان بی حجاب هستند، میپردازند. آنان پس از این فرمان امام، حالا دیگر نیازی به پوشش مودبانه، فریبنده و خوش آب و رنگ “امر به معروف و نهی از منکر” ندارند. و از همین روز است که گوشزد کردن “رعایت حجاب اسلامی” به زنان، دیگر برای ماموران کمیته نه تنها وظیفهای دینی، که وظیفهای شبه قانونی، یا بهتر بگوییم- در آن فضای بی قانونی- وظیفهای قانونی میشود.
روز نخست: شانزدهم اسفند روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات» خبر میدهند که: “زنها باید با حجاب به وزارتخانه بروند.”(صفحهی ۵۱ دفتر نخست، به نقل از روزنامههای «کیهان» و «اطلاعات»)
اکنون زنانی که پا به پای مردان در کمتر از یک ماه پیش استبدادی عظیم و گسترده را با ریشههایی آنچنان سترگ سرنگون کردهاند، از این توهینها خشمگین و برآشفته شده و به جنب و جوش در میآیند و به فکر اعتراض میافتند.
روز دوم: هفدهم اسفند برابر است با هشتم مارس، که روز جهانی زن است. جنب و جوش زنان برای تدارک برنامههایی برای این روز، دوراندیشان انحصارطلب مذهبی را که در کمین قدرت نشستهاند، به چارهجویی وامیدارد. آنها سخت ترسیدهاند که در این آشفته بازار انقلاب، نکند چرخِ بختشان واژگون شود! پس سراسیمه به دفتر امام میروند و از او میخواهند تا زنان خشمگین را آرام کند. در پی چارهای، حجتالاسلام اشراقی، داماد خمینی، پس از آن که حرفهای امام را دربارهی رعایت حجاب اسلامی تکرار و تایید میکند، برای آرام کردن هواداران حجاب اسلامی، تا بیشتر از این وحشتآفرینی نکنند، میافزاید: “ولی مردم هم نباید هرج و مرج ایجاد کنند و باید در نهی از منکر، منکر را با منکر دیگری دفع نکرد.”(صفحهی ۵۴ دفتر نخست، به نقل از روزنامهی «اطلاعات»)
شب همان روز، گویندهی سرشناس تلویزیون زمان شاه، مریم ریاضی، با حجاب اسلامی در سیمای انقلاب اسلامی ظاهر میشود و از سوی «جامعهی زنان انقلاب اسلامی» که گویا همان شب آن را ساخته بودند، خبر میدهد که: “این جمعیت، فردا روز هفدهم اسفند را یک رهآورد استعماری و غربی میداند و اعلام میکند کُلیهی زنانی که در مراسم مربوط به این روز در دانشگاه و هر جای دیگری شرکت کنند، غیرمسلمانند.”(صفحهی ۵۵ دفتر نخست، به نقل از روزنامهی «اطلاعات»، هفدهم اسفند ۵۷)
گفتیم که هفدهم اسفند برابر است با هشتم مارس روز جهانی زن. در این روز بسیاری از زنان کارمند دولت سر کار نمیروند و نگهبانان و ماموران انتظامات جلوی ورود بسیاری از آنان را به محل کارشان میگیرند. به آنان میگویند باید به خانه بروند و با لباس مناسب برگردند. آخر امام گفته بود: “… در وزارتخانههای اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنها لخت بیایند. زنها بروند، اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند، لیکن با حجاب شرعی باشند. در حفظ جهات شرعی باشد.”(صفحهی ۵۱ دفتر نخست، به نقل از روزنامهی «کیهان»، پنجشنبه دهم اسفند ۵۷)
جدل و کشمکش در میان زنان و ماموران درمیگیرد و زنان “بدحجاب” از محل کارشان در وزارتخانهها بیرون رانده میشوند. ماجرا در سطح وزارتخانهها محدود نمیماند. اعتراض به اداره و شرکتهای وابسته به دولت هم کشیده میشود. زنان به سوی دانشگاه راهپیمایی میکنند. کارکنان زن هواپیمایی ملی، پرستاران، پزشکان زن، کارمندان زن ادارهی مخابرات، و دستههای دیگری از زنان شاغل در نهادهای دولتی هم در گروههای کوچک و پراکنده در خیابانهای مرکزی و شمالی تهران به سوی دانشگاه سرازیر میشوند.
هوا سرد است. از نخستین ساعتهای صبح، برف باریدن گرفته و حالا همه جا را پوشانده است، اما گرمای پیکرهای به هیجان آمده، سوز سرما را به هیچ میگیرند. زنان به قصد رسوخ در سردی ایمانهای نرینه، و عقیدههای سنگ شدهی باقی مانده از قرون سیاه، فریادهای اعتراضشان را برمیآورند و با گرمی هیجان درونشان سرما را پس میزنند: “نه روسری نه توسری”، “استقلال آزادی”، “میجنگیم میجنگیم برای آزادی”. این صداها، خشم و غیرت مردان حافظ بیضهی اسلام را به جوش میآورد و به عربده وامیدارد: “حزب فقط حزبالله”، “ما پیرو قرآنیم، بی حجاب نمیخواهیم”، “یا روسری یا توسری”، تا نشان بدهند که از چه قماش و پیرو چه مراماند. دست به میان پایشان میبرند و با اشاره به دستگاه نرینگیشان، نشان برتری و افتخارشان را به رُخ میکشند و به سمت زنان بانگ برمیدارند: “شماها چادر نمیخواهین، اینو میخواهین.”(صفحهی ۵۷ دفتر نخست، به نقل از هفتهنامهی «تایم»، بیست و ششم مارس ۷۹)
نزدیک دانشگاه تهران گروه بزرگی از زنان بی چادر و روسری که خودجوش و بدون برنامهی از پیش تعیین شده شکل گرفته، از سوی میدان ولیعهد – که همان میدان ولیعصر کنونی است- با شعارهای “مرگ بر استبداد”، “زنده باد آزادی”، و “نه روسری نه توسری” پیش میآیند. میدان بیست و چهارم اسفند، که تازه نامش «میدان انقلاب» شده، پُر است از زنانی که در تلاشاند تا به سوی دانشگاه راهی بگشایند. حزبالهیهایی که راه را بر آنان بستهاند، با گردنهای رگ برآمده و دهانهای کف کرده زنان را سلطنتطلب و فاحشه میخوانند و فریاد میزنند: “ای زن به تو این گونه خطاب است، بهترین زینت زن حفظ حجاب است.”
اما زنان آهسته، بی تزلزل و محکم بر فشار خود برای باز کردن راهی به دانشگاه میافزایند و حزب خدا را پس مینشانند. وارد دانشگاه میشوند. حزبالهیها هم وارد میشوند و شعار میدهند: “مرگ بر ارثیهی رضا کچل!”
“حال هزاران دختر دانشآموز، با شور و پُر نشاط، با روپوشها و پلاکاردهایی با نام آموزشگاههاشان، شعارگویان سر میرسند و فضا را رنگین و دگرگون میکنند. بحث و جدلها بالا میگیرد. خبر میرسد که در چند مدرسهی دخترانه، برخوردهایی میان مخالفان و موافقان حجاب پیش آمده است. گروهی از زنان یک گروه سیاسی که به مناسبت هشتم مارس در یکی از سالنهای دانشگاه برنامه داشتهاند، پس از پایان برنامه میبینند که درهای دانشگاه را به رویشان بستهاند. ماموران کمیته نمیخواهند، که معترضان داخل دانشگاه به زنان تظاهرکننده در بیرون دانشگاه بپیوندند. سر و صداها اوج میگیرد. زنان تصمیم میگیرند و پیش میروند. عدهای بی توجه به اخطارهای کمیتهچیان از نردهها بالا میروند. خود را به آن جمع بزرگ خیابان میرسانند. بانگ شادی و شوق بر هیجان و بر امیدواری میافزاید. حزبالله ناچار میشود درها را باز کند.”
مهناز متین و ناصر مهاجر در آخرین فراز این بخش از کتاب «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷» مینویسند: “زنان ایرانی با گامهای پُر غرور، در ستونی بزرگ و با شکوه به حرکت درمییند. چنین دریای جوشان و خروشان و کف به لب آوردهای را هیچ کس پیش از این ندیده است. تا آن روز، هیچ کجای جهان در درازنای تاریخ خود، چنین تظاهراتی از زنان را به خود ندیده است؛ و شاید تاکنون هیچ تظاهراتی را هم جهان به این آسانی و ارزانی از یاد نبرده است!”
* * *
نوشین احمدی خراسانی و پروین اردلان، نویسنده و خبرنگار و فعال حقوق زنان، نیز کتابی دارند به نام «سناتور» که بخشی از آن به این روزها میپردازد. آنها در فرازی از این کتاب، آن روزهای پُر شور را چنین توصیف میکنند: طی یك هفته پیش از شانزدهم اسفند، كه زنان پس از گذشت پنجاه سال اختناق، خود را برای برگزاری گرامیداشت اولین مراسم روز جهانی زن آماده میكردند، نگرانی از شایعات مربوط به لغو قانون حمایت خانواده وجود داشت. هفتم اسفند ۵۷، «كیهان» با انتشار نامهای از سوی دفتر امام خمینی، خبر لغو قانون حمایت خانواده را اعلام كرد: “از این پس، روی این قانون اقدامی نشود تا لغو آن از طریق وزارت نیز اعلام شود.”
اما در این میان فقط مسالهی قانون حمایت خانواده نبود كه مسالهی زنان را در جامعهی انقلابی آن زمان مطرح ساخت، بلكه مسالهی حجاب تنشهای پدید آمده در جامعه را شدت بخشید. چهارشنبه شانزدهم اسفند روزنامهی «كیهان» در تیتر كوچكی، به نقل از آیتالله خمینی، نوشت: “زنها باید با حجاب به وزارتخانه بروند.” این جمله بخشی از سخنان ایشان خطاب به دولت موقت مهندس مهدی بازرگان بود.
تقارن سخنان رهبر انقلاب با هشتم مارس، روز جهانی زن، مراسم این روز را به حركتهای اعتراضآمیز زنان بدل كرد… كمی پیش از انقلاب بیست و دوم بهمن ۵۷، گروههای مختلفی از زنان گرد هم آمده بودند و گروههای دیگری نیز به ویژه به دلیل نزدیك بودن روز جهانی زن اعلام موجودیت كردند كه از جملهی آنها میتوان به این انجمنها اشاره كرد: «جمعیت بیداری زن» و «جمعیت زنان مبارز» وابسته به یكی از بخشهای اتحادیهی كمونیستهای ایران، «اتحادیهی انقلابی زنان مبارز» از هواداران سازمان طوفان (متین، ۱۳۷۸) «جمعیت زنان دموكرات» وابسته به حزب توده، «انجمن رهایی زنان» وابسته به سازمان اتحاد كمونیستی، «كمیسیون زنان جبهه¬ی دموكراتیك» وابسته به جبههی دموكراتیك ملی («فرهنگ توسعه»، شهشهانی، ۱۳۷۶) و همچنین «كمیته برای ایجاد سازمان مستقل دموكراتیك و سراسری زنان ایران»، كه در فروردین ۵۸ با عنوان «اتحاد ملی زنان» اعلام موجودیت كرد.(متین، ۱۳۷۸) تعدادی از این سازمانهای تازه تاسیس با توجه به فضای باز ایجاد شده در سال ۵۷ خود را برای برگزاری مراسم هشتم مارس آماده میكردند. اما شانزدهم اسفند، پس از سخنان آیتالله خمینی، بزرگداشت روز جهانی زن به مخالفت با حجاب اجباری بدل شد.(«كیهان»، هفدهم اسفند ۵۷) صبح روز هفدهم اسفند، رادیو ایران گفتوگویی با حجتالاسلام اشراقی، داماد آیتالله خمینی، انجام داد. او دربارهی نظر آیتالله خمینی دربارهی حجاب گفت: “باید حجاب رعایت شود و قوانین اسلامی مو به مو اجرا گردد و در همهی موسسات و ادارات و مدارس و دانشگاهها به این موضوع توجه شود. اما باید در نظر داشت كه حجاب به معنای چادر نیست، همین قدر كه موها و اندام خانمها پوشانده شود و لباس آبرومند باشد. حالا به هر شكلی كه باشد، مهم نیست. چادر چیز متعارفی است و بسیار خوب است، اما به خاطر طرز كار و نوع كار خانمها شاید گاهی پوشاندن بدن و مو به طریق دیگر هم حجاب باشد، حرفی نیست. باید طبق نظر مبارك امام، حجاب اسلامی در سطح كشور توسط خانمها با اشتیاق اجرا شود. ولی مردم هم نباید منكر را با منكر دیگری دفع كنند.” او دربارهی اقلیتهای مذهبی نیز با اشاره به این كه مورد احترام هستند، گفت: “اما اگر خانمهای اقلیتهای مذهبی هم رعایت حجاب اسلامی را بكنند، چه بهتر.”(همان)
سخنان اشراقی نه تنها زنان معترض را آرام نكرد، بلكه به اوجگیری اعتراضات علیه حجاب اجباری دامن زد. راهپیمایی اعتراض به حجاب اجباری با حمله به زنان بی حجاب همراه شد و در برخی از دیگر نقاط تهران نیز زنان بی حجاب مورد حمله قرار گرفتند. از همان زمان بود، كه شعار “یا روسری یا توسری” باب شد.(همان) با اوجگیری اعتراضات زنان، آیتالله طالقانی برای حل مساله به میدان آمد و اعلام كرد، كه به زودی یك سخنرانی رادیو تلویزیونی ایراد میكند.(همان) با وجود این، زنان به اعتراضات خود ادامه دادند. جمعی از زنان پس از تجمع در دانشگاه تهران و اعلام نظرشان دربارهی حجاب اجباری به سوی دادگستری حركت كردند. حدود پانزده هزار نفر نیز در بیرون دفتر مهدی بازرگان، نخستوزیر وقت، دست به اعتراض زدند. مهرانگیز منوچهریان، رییس «اتحادیهی زنان حقوقدان ایران» نیز هیات نمایندگی زنان را به دفتر نخستوزیری هدایت كرد و از دولت ایران تقاضا نمود، كه اجازه ندهند زنان ایران به قرون وسطی برگردند.(اسناد لانهی جاسوسی، جلد ۲۸، بی تاریخ، صفحهی ۲۲) تظاهرات و گردهماییهای زنان علاوه بر تهران، در سنندج، اصفهان، تبریز، شیراز و… ابعادی گسترده یافت. به حدی كه “برخی آن را با جنبش كرونشتات در روسیه، پس از انقلاب اكتبر، مقایسه میكردند. كیت میلت (Kate Millett) مبارز و نظریهپرداز فمینیست آمریكایی، كه برای حمایت از مبارزات زنان به ایران سفر كرده بود، از این جنبش به عنوان شورانگیزترین تجربهی مبارزات فمینیستی خود یاد كرد.(«نقطه»، ۱۳۷۶، صفحهی ۲۲)
در پی حمله به زنان راهپیمایی كننده و زنان بی حجاب، كمیتهی مركزی امام با صدور اعلامیهای در هفدهم اسفند ۵۷ اعلام كرد: “بر اساس خبرهای رسیده گروهی خیانتكار و خیانتپیشه تحت عنوان كمیته، مزاحم بانوان محترم شده، به ایشان توهین میكنند. مامورین كمیتههای انقلاب موظفند با كمال دقت مراقب باشند و چنین اعمالی را با نهایت شدت جلوگیری كنند. عاملین چنین اعمالی سریعا و به شدت مجازات خواهند شد.”(«كیهان»، نوزدهم اسفند ۵۷)
زنان با این كه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، اما باز هم كوتاه نیامدند. در نوزدهم اسفند تعداد نسبتا زیادی از گروههای زنان مانند «اتحادیهی زنان حقوقدان ایران» در كاخ دادگستری اجتماع كردند و با صدور قطعنامهای، خواستههای خود را اعلام كردند: ۱- پوشش متعارف زنان باید با توجه به عرف و عادت و اقتضای محیط به تشخیص خود آنها واگذار شود؛ ۲- حق برخورداری مساوی با مردان از حقوق مدنی؛ ۳- حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی زنان بدون هیچ تبعیض حفظ و تامین شود؛ ۴- امنیت كامل زنان در استفاده از حقوق و آزادی¬ای قانونی تضمین شود؛ ۵- برخورداری واقعی از آزادیهای اساسی برای زنان و مردان كشور تضمین شود؛ ۶- هر نوع نابرابری بین زن و مرد مرتفع شود؛ ۷- مواضع شغلی فعلی زنان حفظ شود؛ ۸- تناقض قانون حمایت خانواده در جهت تامین هر چه بیشتر حقوق از دست رفتهی زنان مرتفع گردد؛ حاضران در پایان این قطعنامه از مهندس بازرگان خواستند نظر خود را در این باره اعلام كند.(همان، صفحهی ۲)
بدین ترتیب، دولت موقت هم وارد ماجرا شد. عباس امیرانتظام، معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت وقت، روز بیستم اسفند ۵۷ در مصاحبهای مطبوعاتی نظر دولت و نخستوزیر را “در مورد حجاب خانمهای كارمند و مراجعان به ادارات” اعلام كرد: “بدیهی است كه نخستوزیر و خانوادهی ایشان از قدیم طرفدار و مشوق و مقید به حجاب در حد معقول و عملی و صحیح اسلامی آن بودهاند. ولی ایشان و همهی آقایان وزرا معتقد و عامل به آیهی كریمه “لااكراه فیالدین” مییباشند و دستور اجبار برای خانمها صادر نمینمایند. اعلام صریح دو روز قبل آیتالله العظمی خمینی كه احدی حق تعرض و مزاحمت به خانمها را ندارد، موید عمل دولت بر عدم الزام خانمهای كارمند و مراجعین به ادارات میباشد. البته نمایشگری و عریانی و جلفی مسالهی دیگری است كه مسلما در ایرانِ بعد از انقلاب اسلامی و در دولتهای اسلامی نمیتواند جواز و پذیرش داشته باشد.”(«كیهان»، بیستم اسفند ۵۷)
در ادامهی پاسخگوییها، بالاخره آیتالله طالقانی هم در یك مصاحبهی رادیو تلویزیونی شركت كرد و دربارهی حجاب سخن گفت. آیتالله طالقانی گفت: “… حجاب اسلامی یعنی حجاب وقار، حجاب شخصیت، ساختهی من و فقیه و دیگران نیست. این نص صریح قرآن است. آن قدری كه قرآن مجید بیان كرده، نه ما میتوانیم از آن حدود خارج شویم و نه زنانی كه معتقد به این كتاب بزرگ آسمانی هستند… اسلام، قرآن و دین میخواهند شخصیت زن حفظ شود، مساله این است كه هیچ اجباری در كار نیست. مسالهی چادر هم مطرح نیست. مسالهی حجاب یكی از مظاهر این حركت انقلابی است. كی در این راهپیماییها، خانمها، خواهران و دختران ما را مجبور كرد كه باحجاب یا بی حجاب بیایند. خودشان با احساس مسئولیت اسلامی كه این لباس یكی از شعارهای اسلامی و ایرانی است، اصالت خودشان را نشان دادند… اما حالا این كه روسری سر كنند یا نكنند، باز هم هیچ كس اجباری در این كار نكرده است و ما درخواست میكنیم… هو و جنجال راه نیاندازند و همان طور كه بارها گفتیم همهی حقوق حقهی زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند و از آنها خواهش میكنیم كه با لباس ساده، با وقار، روسری هم روی سرشان بیندازند، به جایی برنمیخورد…”(همان، صفحهی ۳)
پس از صدور اطلاعیهی كمیتهی مركزی امام، سخنان آیتالله طالقانی و اعلام نظر دولت موقت، سرانجام «اتحادیهی زنان حقوقدان ایران» كه پس از اعلام «حجاب اجباری» برای زنان، در برابر این سیاست موضع گرفته بود و زنان را تشویق به اعتراض كرده بود، با صدور اطلاعیهای در بیستم اسفند ۵۷ با “تشكر از آیات عظام، دولت و خواهران مبارز، مسالهی تحمیل حجاب را پایان یافته تلقی” كرد. در اطلاعیهی اتحادیه آمده بود: “زنان حقوقدان (اعم از قاضی و وكیل) در كنار كُلیهی خواهران هموطن كه در گردهمایی مورخ نوزدهم اسفند ۵۷ در وزارت دادگستری صدای حق طلبانهی خود را بلند كرده و طی قطعنامهی صادره خواستههای خود را اعلام داشتهاند، از حضرات آیات عظام و دولت موقت جناب آقای مهندس بازرگان كه با درایت سیاسی و انقلابی خود عدم اجباری بودن حجاب را اعلام نمودند، سپاسگزاری مینماید. همگان امیدواریم كه در سایهی انقلاب شكوهمند ملت ما، برابرطلبیهای سیاسی، مدنی، اجتماعی و اقتصادی زنان ایران به بهترین نحو تعیین و ایران فردا به دست زنان و مردان مبارز آن نوسازی شود.”(همان)
با وجود این، نمایندهی «كمیتهی دفاع از حقوق زن» طی یك مصاحبهی مطبوعاتی در تهران از زنان ایران دعوت كرد كه برای تاكید بر خواستههای زنان و همچنین ارزیابی مقامات دولتی در عمل به وعدههاشان: “در تظاهرات جدیدی روز دوشنبه (بیست و یکم اسفند) در خیابانهای تهران شركت نمایند.” دوشنبه گروهی از زنان در خیابانهای تهران راهپیمایی كردند. همزمان با تهران، در بسیاری از شهرستانها نیز تظاهراتی برپا شد. تظاهرات آن روز نیز مانند گذشته به خشونت كشیده شد.(همان)
پس از تظاهرات بیست و یکم اسفند، شكاف و چنددستگی در میان زنان و گروههای سیاسی به وجود آمد و بسیاری از گروهها و حتا برخی از گروههای چپ به تظاهرات زنان انتقاد كردند و جنجال برای مسالهای را كه “كاملا حل شده بود”، بی مورد دانستند. عدهای نیز حداقل اگر مخالفتی نشان ندادند، حمایتی هم نكردند. مهناز متین در مقالهای با عنوان «نیروهای چپ و مبارزات زنان» در این باره نوشته است: “ضدیت رژیم با تظاهرات حیرتانگیز نبود، حیرتانگیز اما برخورد اكثریت سازمانهای چپ و انقلابی و عدم حمایتشان از این تظاهرت بود. دلیل عدم حمایت، چنین عنوان شد كه تظاهرات از سوی زنان مرفه است و علیه حجاب، حجاب نیز مسالهی زنان كارگر و زحمتكش نیست.”(«نقطه»، ۱۳۷۶، صفحهی ۲۲) آنان در این دوره حل مسایل زنان، به ویژه حجاب، را در گرو حل مسایل جامعه میدانستند و طرح مسایل زنان را لطمه به وحدت جامعهی انقلابی در برابر امپریالیسم آمریكا قلمداد میكردند و البته بر این باور بودند كه زنان به خواستههای خود دست یافتهاند: “در تفكر حاكم بر چپ در آن دوران، مسایل تنها از زاویهی مبارزهی سیاسی ـ طبقاتی (آن هم با تعریفی خاص از این مبارزه) بررسی و هر مبارزهی دیگری انحراف تلقی میشد. به ویژه مبارزهی زنان، كه در باور واپسماندگان، موجوداتی هستند مستعد انحراف.”(«نقطه»، ۱۳۷۶، صفحهی ۲۳)
از نیمهی دوم فروردین ۵۸، طرحهایی چون ممنوعیت قضاوت برای زنان، پاكسازی در مطبوعات، طرح جدید گزینش دانشجو، زنانه مردانه كردن دریا، ممنوعیت برگزاری تظاهرات و اجتماعات در دانشگاه تهران و… مطرح شد. با انقلاب فرهنگی، دانشگاهها در پی اطلاعیهی شورای انقلاب فرهنگی برای ایجاد “دگرگونی در بنیاد نظام آموزشی و دست زدن به یك انقلاب وسیع و عمیق، كه بر مبنای اصالتها و ارزشها و حقایق انقلاب اسلامی استوار باشد”(«كیهان»، سی و یکم فروردین ۵۹) تعطیل شدند و پاكسازیهای فرهنگی نیز آغاز شد. حق قضاوت از زنان سلب شد، قانون حمایت خانواده ملغی شد، و مراكز رفاه خانواده به حالت تعطیل در آمد.
طی یك سال پس از انقلاب، گرچه بی حجابی زنان تحمل میشد، اما بر ترویج حجاب تاكید می¬شد. در روند اجباری كردن حجاب، به تدریج زنان به حفظ حجاب دعوت شدند و این دعوت سپس به اجبار بدل شد و شكل قانونی به خود گرفت.
در هشتم تیر ۵۹، فرمان «انقلاب اداری» از سوی آیتالله خمینی صادر شد. و در پی آن پاكسازی در سازمانهای دولتی آغاز شد. در این روند بر نوع پوشش زنان تاكید شد و به تدریج طی صدور بخشنامههایی در این زمینه از زنان خواسته شد كه طی مهلتی ده روزه با رعایت ضوابط و شعائر اسلامی بر سر كار خود حاضر شوند.(«كیهان»، نهم تا شانزدهم تیر ۵۹)
در این ایام، زنان شاغل در سازمانهای دولتی نسبت به بخشنامههای صادر شده دست به اعتراض زدند، كه در مقابل تعرضاتی هم به زنان شد… زنان كوتاه نیامدند و در اجتماعاتی اعتراض خود را بیان كردند. از مهمترین اجتماعات زنان، حضور در مقابل ساختمان نخستوزیری بود. در این اجتماع، ابوالحسن بنی صدر، رییس جمهوری وقت، با نمایندگان آنها صحبت كرد. بنی صدر در اجتماع زنان اعلام كرد: “از نظر ما پوشش اسلامی به معنای احترام به شخصیت زن است.”(«كیهان»، پانزدهم تیر ۵۹) این اعتراضات بی نتیجه بود و سرانجام در شانزدهم تیر ۵۹ از سوی شورای انقلاب اعلام شد، كه ورود زنان به ادارات بدون پوشش اسلامی ممنوع است. دادستان كُل انقلاب، آیتالله علی قدوسی، به همهی ادارات و موسسهها و وزارتخانهها اخطار داد: “چنانچه اثری از آن چه مورد تاكید حضرت امام است از ساعت هشت صبح هفدهم تیر ماه سال جاری به بعد در ادارات دیده شود، یا بانوی كارمندی بدون پوشش اسلامی در محل كار خود حضور یابد، بلادرنگ حقوق و مزایای او قطع خواهد شد. بدیهی است مسئولیت مستقیم نامههای آلوده به آثار طاغوت متوجه امضا كنندهی آن یا شخصی است كه نامه در محل كارش پیدا شود… ضمنا پس از ارائهی فرم لباس كار اسلامی بانوان، كه شورای انقلاب و ریاست جمهوری در آیندهی نزدیكی طرح آن را ارائه خواهند داد، لباس برای همهی بانوان در محل كار یكنواخت خواهد بود…”(«كیهان»، شانزدهم تیر ۵۹)
در پی اطلاعیهی دادستان كُل انقلاب، زنان مجددا در مقابل نخستوزیری اجتماع كردند. پس از این ماجرا، با “پایان گرفتن مهلت ده روزهی امام، بررسی نحوهی پاكسازی و رعایت پوشش اسلامی در ادارات آغاز شد.”(«كیهان»، هفدهم تیر ۵۹) و زنانی هم كه همچنان به تظاهرات اعتراضآمیز ادامه میدادند، دستگیر شدند.(همان)
به تدریج رعایت پوشش اسلامی به كُلیهی اماكن عمومی نیز گسترش یافت. در یازدهم آبان ۶۲ با تصویب تك مادهی ۱۰۲ قانون مجازات اسلامی (تعزیرات)، حجاب شكل قانونی به خود گرفت. مفاد این ماده چنین بود: “زنانی كه بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محكوم خواهند شد.”(«مجموعه قوانین»، ۶۲) پس از آن، دادستان عمومی تهران با صدور اطلاعیهای در چهارم مرداد ۶۳، خطاب به “كُلیهی مسئولان در ادارات و سازمانهای دولتی و شركتها و سایر واحدهای دولتی و خصوصی، اماكن عمومی از قبیل هتلها، مسافرخانهها، تالارها و باشگاههای برگزاركنندهی مجالس جشن عروسی، غذاخوری و سایر اماكن عمومی اعلام و ابلاغ كرد كه از تاریخ انتشار این اطلاعیه موظفند از ورود بانوانی كه رعایت حجاب و پوشش صحیح اسلامی را نمیكنند، جلوگیری به عمل آورند، در غیر این صورت… خود تحت تعقیب قرار گرفته و با متخلفین نیز برابر مقررات رفتار خواهد شد.”(«جمهوری اسلامی»، چهارم مرداد ۶۳)
* * *
مهرانگیز کار، حقوقدان و از فعالین حقوق زنان، به مناسبت وقایعی که در روز جهانی زن در سال ۵۷ در تهران رُخ داد، کتابی تحت عنوان «شورش: روایتی زنانه از انقلاب ایران» دارد. او در صفحاتی از این کتاب مینویسد: “آن چه پیش رو دارید، فقط یک تصویر با ابعاد محدود از هزاران تصویر انقلاب است و گزارشگر گوشهای از حوادث روز هشتم مارس ۱۹۷۹ که زنان در ساختمان دادگستری تهران بر ضد اعلام حجاب اسلامی از سوی روحانیون جمع شدند و به اعتراض پرداختند (را نشان میدهد).”
کاخ دادگستری زیر همهمهی پُر ستیز اعتراض و عُصیان زنان علیه اعلام حجاب اجباری به لرزه افتاد. همکف و سطح طبقات و پلهها و راهروها به تصرف زنان پرخاشگر در آمد. آنها هشتم مارس، روز جهانی زن، را برای آرایش نیروهای مخالف و اعلام مواضع انتخاب کرده بودند. از پیش، سازمانهای سیاسی تصمیم گرفته بودند روز هشتم مارس را روز زن اعلام کنند و ضمن برگزاری این روز، خطوط مطالبات زنان را از حکومتی که شکل میگرفت مشخص سازند. اما اکنون که هشتم مارس همزمان با هجدهم اسفند ۵۷ فرا رسیده بود، زنان نه تنها نمیتوانستند در جای طلبکار از انقلاب چیزی بخواهند، بلکه ناگزیر شده بودند در دم به آن چه دارند از کف میدهند اعتراض کنند. در این تظاهرات اعتراضی، زنها پوشاک رنگارنگ و متنوع به تن دارند. شُکفته و با طراوت هستند. غالبا بی حجاب آمدهاند. اما چادری و چادرکپوش هم در جمع شوریدهی آنها دیده میشود. زنها در هم میلولند. هنوز خاکستر یاس و سُرخوردگی بر چهرهشان ننشسته است. برق خشم و عُصیان از وجودشان برمیجهد. تظاهرات را سازمانهای متعدد سیاسی و شاخههای زنان وابسته به آنها سامان بخشیدهاند، میزبان در کاخ دادگستری، کانون وکلا است. محل کانون در ساختمان دادگستری قرار دارد. مقدمات کار فراهم شده است. زنان عضو کانون وکلا به کمک مدیر داخلی کانون، که وکیل دادگستری است، هر یک با پرداخت صد تومان توانستهاند بلندگویی و تریبونی اجاره کنند. میز چهارگوشی وسط صحن همکف قرار گرفته است و جمعیت از همه سو چشم و گوش به این میز سپرده است. مسئولین امور زنان از سازمانهای گوناگون سیاسی، پی در پی، روی میز میایستند و نسبت به اعلام حجاب اجباری، که کاملا خلاف انتظارشان است، فریاد اعتراض سر میدهند. زن فاضلهای که وجهه انقلابی دارد، به نمایندگی از یک سازمان سیاسی چپ خود را به میز سخنرانی میرساند و ضمن مدح و ثنای رهبر انقلاب شکوهمند ایران، واقعهی اعلام حجاب اجباری را فاجعهای همتای فاجعهی کشف حجاب اجباری از سوی رضا شاه، سر دودمان پهلوی، اعلام میدارد. زن در جریان اعلام مواضع خود چنان است که گویی دو شخصیت پُر تضاد، سرسختانه تلاش میکنند تا در یک کالبد خود را جا دهند. هر دو پاره از شخصیت دوگانهی این زن زیر نقاب مصلحتگرایی بی قراری میکند. پارهی لاییک و بی خدای او سخت در تلاش است تا خود را پنهان سازد و پارهی مصلحتگرا جای امنی میجوید تا در پناه آن اطاعت از رهبر دینی را توجیه کند. زن در خدمت هدفی است، که همواره وسیله را توجیه کند. او نمیداند این بار صید دامی شده که وسیله سرانجام فاتحهی هدف را میخواند، هر چند رندانه انتخاب شده باشد. زن سخنران به حرکات پاندولی خود در فاصلهی دو آیین، دو مسلک، دو بینش، دو خدا، ادامه میدهد. با تمام وجود مثل پاندول در نوسان است. نقطه اتکایی در هیچ سو ندارد. هر چه در چنته دارد بیرون میریزد. تمام جملات کلیشهای را از کتابهای جلد سفید استخراج کرده و به حافظه سپرده است. او سخنگوی زنان ایران در این مقطع حساس نیست. زن آشکارا در چنگال فشارهای عصبی دچار تشنج میشود. دوپاره از شخصیت در ژرفای اندیشه و ضمیر با یکدیگر سر جنگ دارند. زن میخواهد روی این جنگ خونین سرپوش بگذارد، اما نمیتواند. تریبون عذاباش میدهد. سرانجام با درود بر خون شهدا و اعلام چند شعار از میز سخنرانی پایین میپرد.
زنان چشمها را در چشمخانه میگردانند و به بالا خیره میشوند. آن بالا چه خبر است؟ یک زن چادری در بالاترین طبقه از ساختمان دادگستری، پشت نردهها، درست رو در روی جمعیت حاضر در صحن ورودی ایستاده و دارد چادر سیاه خود را از سر بر میدارد و آن را به نشانهی اعتراض از آن بالا روی سر جمعیت شوریده پرواز میدهد.
حرکت سمبولیک این زن بیش از همهی آن چه از درون منقلب سخنران دوشخصیتی بیرون میریزد، جذاب است. زنها به شور و شوق فراخوانده میشوند و به هیجان میآیند. جمعیت معترض زنان به خیابانها میریزد. با زنها برخورد میکنند. راهپیمایی به خشونت کشیده میشود… ترس به دلها راه مییابد. اما این حضور، پیامد سیاسی موثری هم دارد. زنان وابسته به سازمانها و گروههای سیاسی در مراسم به این نتیجه میرسند، که بهتر است خط مشی واحدی طرحریزی کنند.
بنا به دعوت جمعی از زنان عضو کانون وکلای دادگستری، نمایندگان سازمانها و گروههای سیاسی میپذیرند تا هر چند یک بار نشست مشترکی تشکیل بدهند. اعلام موجودیت «شورای هماهنگی» در امور مربوط به حقوق زن، محصول این دیدار تاریخی است. اما امیدها در حد جوانه باقی میماند و هرگز شکوفا نمیشود… حضور و هجوم زنها در تظاهرات علیه حجاب اجباری در روزهای هفدهم و هجدهم و نوزدهم اسفند ۵۷ و سپس روزهای پایانی آن سال پُر حادثه ادامه مییابد و بی شکل و بی قواره، پی در پی و پراکنده، سطح کشور را تسخیر میکند. درشتترین تیترهای روزنامهها به اعلام خبرهای مربوط به آن اختصاص مییابد: ” تظاهرات زنان به خشونت کشانده شد”، “گروهی جنایتکار و جنایتپیشه تحت عنوان کمیته¬، مزاحم بانوان محترم شدهاند”، “اطلاعیهی منزل امام برای جلوگیری از مزاحمت بانوان”، “آیتالله طالقانی: هیچ کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمیکند، عناصری میکوشند یک جناح بزرگ انقلاب، یعنی زنها، را از انقلاب جدا کنند. اجازه نمیدهیم کسی به زنها اهانت کند.”
روزها بعد، تظاهرات زنان معترض در برابر بسیاری از ادارات دولتی شکل میگیرد. دلداری و تسکین خاطر زنان هم ادامه مییابد. اما گزارشات کوچک در صفحات داخلی روزنامهها خبر از ماجراهای بزرگ میدهد، که در راه است. «کیهان» اعلام میکند، که عصر روز هجدهم اسفند گروهی در محوطهی روزنامه به طرفداری از حجاب جمع شده و شعار دادهاند: “ما پیرو قرآنیم، بی حجاب نمیخواهیم”، “مرگ بر این ارثیهی پهلوی”، “رهبر ما خمینی، حجاب ما زینبی” و…
در تبریز، راهپیمایی دختران به خشونت کشیده میشود. در گیلانغرب به مدارس دخترانه حمله میکنند و چند تن به قتل میرسند. زنان در جای جای مملکت بدون اتکا به یک سازمان و تشکیلات زنانه اعتراض میکنند و قطعنامه پشت قطعنامه صادر میشود. به اجتماعات آنها حمله میکنند… طومار بی حجابی را یکی از اضلاع «مثلث قدرت»، رضا قطبزاده، میبندد. قطبزاده، سرپرست رادیو تلویزیون اسلامی ایران، روز بیست و پنجم اسفند ۵۷، در اجتماع بزرگی حضور یافته و پس از سخنرانی خانم گوهرالشریعه دستغیب در تحسین از حجاب، آب پاکی را روی دست همگان میریزد. او با اعلام این که انقلاب ایران ۱۶۰ هزار کشته و مجروح داشته است، در برابر جمعیت شوریدهای که سازماندهی شده و عموما زنان با حجاب در آن خودنمایی میکنند، ضد انقلاب و عوامل ضد حجاب را تقبیح میکند و رسما اعلام میدارد: “از امروز مفاهیم جمهوری اسلامی را روشن میکنیم.” در قطعنامهی صادره، تصفیهی ضد انقلاب و برخورد با انواع توطئهها پیشبینی میشود. بند ۱۱ و ۱۲ قطعنامه به زنان اختصاص دارد، که مثل تیغ برهنه رو در روی زنان معترض قرار میگیرد. بند ۱۱: زنان قهرمان ما هر گونه دو دستگی و شکاف در صفوف متشکل و متحد برادران و خواهران انقلابی را محکوم و مطرود مینمایند؛ بند ۱۲: خواهران مسلمان ما حجاب را به مثابه سنگر پیکار و حصار تقوی، به تمامی زنان مبارز و انقلابی ابلاغ و پیشنهاد مینمایند. و در پایان قطعنامه این جمله آمده است: “درود بر آزاده، بر صادق قطبزاده.”
بدین ترتیب، پردهای فرو میافتد. از میان پرده، تصویری همراه با یک شعار جلوهگر میشود که تا سالها مثل یک اخطار در برابر دیدگان بُهتزدهی زنان خواهد بود. شعار این است: “خواهرم، حجاب تو کوبندهتر از خون من است” امضا: شهید! و تصویر این است: چهرهی زنانهای، که تبدیل به یک مشت بسته و معترض شده و روسری دور این چهره، سفت گره خورده است! هنوز از طرح مقنعه اثری دیده نمیشود.”
* * *
به «خیزش زنان در اسفند ۱۳۵۷»، مهمترین و جامعترین روایت آن روزهای پُر شور بازمیگردیم. از خلال گفتوگوی مهناز متین با سیما حسینزاده، هم توضیحات بیشتری در مورد جنبش زنان در آن روزهای خاطرهانگیز و هم چگونگی این کار پژوهشی و سیر پیشرفت آن را دنبال میکنیم.
مهناز متین در شرح انگیزهی پژوهش و نگارش این واقعه میگوید: “چند ماه قبل از سیامین سالگرد تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۵۷ بود، که به فکر نوشتن مقالهای در مورد این حرکت افتادیم و فکر کردیم کاری در جهت بازسازی و بازبینی این خیزش انجام دهیم که در واقع یک کار اسنادی باشد که بتوانیم تصویری واقعی از آن روزها ارائه دهیم. بنابراین، شروع به گردآوری اسناد و مدارک آن زمان کردیم که همان موقع متوجه شدیم به دلیل فضای بازی که برای رسانههای آن موقع وجود داشت و چون فقط چند هفتهای از انقلاب ۵۷ گذشته بود، پس همچنان خبرنگاران خارجی در ایران حضور داشتهاند. بنابراین، خبرهای این اتفاق را خوب پوشش داده بودند و توانسته بودند حتا در نشریات اروپایی، مخصوصا فرانسه، انگلیس و آمریکا، چند روز پشت سر هم گزارش و اخبار را بازتاب دهند. ضمن این که حین جستوجوی اطلاعات و مدارک و اسناد وقتی که با حجم زیادی از کارهایی که درهمین ارتباط حتا در سالهای بعد از آن انجام شده بود، مواجه شدیم، تصمیممان مبنی بر مقالهنویسی تبدیل به نگارش کتاب شد…”
او در این جا به تقارن دو حادثه، یکی اعتراض علیه حجاب اجباری و دیگری سالروز هشتم مارس اشاره میکند و میگوید: “همان طوری که میدانید، در آن زمان دو اتفاق با هم همزمان شد؛ یکی برنامهریزی گروههای مختلف برای برگزاری هشتم مارس و دیگری سخنرانی آیتالله خمینی در قم در مورد پوشش زنان در ادارات بود، که باعث شد بسیاری از زنان کارمند در اعتراض به آن بپا خیزند. ما در این کتاب تلاش کردیم رنگینکمانی از زنان را بازتاب بدهیم، که به نوعی در آن دوره با هم تلاقی داشتند و شرکت کرده بودند… دوست داشتیم بدانیم آنها در آن زمان چه درک و دریافتی از این خیزش داشتند. به هر حال، در آن زمان سازمان مستقل زنانی هنوز وجود نداشت و اکثر افرادی که برای برگزاری هشت مارس تلاش میکردند، گرایشات سیاسی داشتند. و در واقع، در آن زمان به شکل امروز صحبت از سازمانهای مستقل زنان وجود نداشت که فقط در حوزهی زنان فعالیت داشته باشند. بیشتر زنان فعال آن زمان گرایشات سیاسی داشتند و به طور مستقیم و غیر مستقیم به سازمانهای سیاسی وابسته بودند… زنانی که در کتاب با آنها مصاحبه انجام شده، آن زمان درگیر برنامهریزی برای برنامهی هشت مارس بودند و اغلب از خارج از کشور آمده بودند، که هشت مارس را این بار در داخل ایران برگزار کنند. همهی این برنامهریزیها قبل از اظهارات آیتالله خمینی در مورد اجباری شدن حجاب بود، که انجام شده بود و ربطی به شش روز خیزش زنان علیه حجاب اجباری نداشت، که یکباره از طرف بسیاری از زنان کارمند، پرستار، آموزگار، دانشجویان، دانشآموزان و حتا زنان خانهداری که در کوچه و خیابان برای انجام کارهای روزمرهی خود مثل خرید بودند، اتفاق افتاد. ما موقع گردآوری اطلاعات برای این کتاب و مصاحبه با آنها به دنبال درک آنها از این اتفاق و مسالهی زن در آن دوره بودیم. همین طور ما با زنانی که «اتحاد ملی زنان» را به وجود آوردند هم صحبت کردیم… بنابراین، اگر بخواهیم گفتوگوهای انجام شده را دستهبندی کنیم، از دو گروه میتوانیم نام ببریم؛ یک: گروهی از زنان که در آن حرکت شرکت داشتند و دو: گروهی که در آن دوره فعال حقوق زنان بودند، با هر درک و دریافتی که نسبت به این مساله داشتند. در ادامهی کار متوجه شدیم، که این حرکت شور و شوق گستردهای در بین فمینیستهای اروپایی و امریکایی به وجود آورده، اما بیشتر از همه در کشور فرانسه بازتاب داشته است. با توجه به این که ما هم در فرانسه زندگی میکنیم، به بخش قابل توجهی از منابع دسترسی پیدا کردیم. هم فیلمی که تهیه شده بود و هم کمیتهای که به نام «دفاع از حق زنان» به ریاست سیمون دوبووار تشکیل شد و ده روز بعد از این حرکت گروهی از همین کمیته به ایران رفته بود، با تماسهای ما و ارتباطی که ایجاد کردیم، اسنادی در اختیار ما گذاشتند. به شکلی که همین موضوع هم عنوانی شد برای تدوین کتابی دیگر، که در واقع دفتر دوم همین مجموعهی دوجلدی با عنوان «همبستگی جهانی» است، که این جلد در برگیرندهی بررسی نشریات مرتبط با این خیزش است به اضافهی اسنادی که این گروهها به ما دادند و گفتوگو با زنانی که در ارتباط با این موضوع به ایران رفتند…”
سیما حسینزاده در مورد میزان آگاهی ناظر بر این اعتراضات میپرسد و مهناز متین پاسخ میدهد: “به هر حال تا حدی آگاهی وجود داشت و به نوعی با توجه به اقداماتی که از قبل هم آغاز شده بود، زنان از این که محدودیتهای بیشتری اعمال خواهد شد، احساس خطر میکردند. از اقداماتی که از قبل شروع شده بود، میتوان به لغو قانون حمایت خانواده و ممنوعیت سقط جنین اشاره کرد که به هر حال حساسیت بسیاری از زنان را از قبل برانگیخته بود و نگرانیهای آنها را بیشتر کرده بود؛ به این معنا، که با اجباری شدن حجاب، تحمل آنها سرریز شده و واکنش نشان دادند. روز پنجشنبه، که روز اول این تظاهرات بود، با توجه به انعکاس صحبتهای آیت الله خمینی در روز قبل در روزنامهها و رادیو، زنان کارمند از طریق شبکههای ارتباطی داخل ادارات که از پیش و در زمان انقلاب در قالب شورا یا کمیته و غیره به وجود آمده بود، با همدیگر ارتباط گرفتند و تصمیم گرفتند پاسخی به این قضیه بدهند. از آن جایی که از چند هفته قبل مشخص بود، که مراسم روز جهانی زن همچون بسیاری دیگر از گردهماییها در دانشگاه تهران برگزار میشود، تعدادی از این زنان به سمت دانشگاه میروند و از زنانی که در دانشگاه هستند میخواهند که به آنان بپیوندند و به خیابان بروند. اما از آن جایی که از پیش برنامهی مشخصی برای این تظاهرات خیابانی وجود نداشت، نوعی سردرگُمی بر فضا حاکم بود… به دلیل این که هیچ شخص یا گروهی لااقل در روز اول و دوم رهبری و هدایت این جریان را بر عهده نداشت یا در واقع نمیتوانست داشته باشد؛ چون گروههای زنانی که وجود داشتند، گروههایی چهل پنجاه نفره بودند و یا کسانی بودند که تازه کارشان را شروع کرده بودند و توانایی رهبری یک جنبش را نداشتند.”
مهناز متین دربارهی راهپیمایی به سمت دانشگاه میگوید: “اعلامیهاش موجود هست و در کتاب آمده است. در این اعلامیه، خواسته شد که به سمت دانشگاه برویم و در آن جا جمع شویم تا بعد به سمت میدان آزادی راهپیمایی کنیم. میشود گفت آن موقع دولت نوعی عقبنشینی داشت، اما توصیه کرد که زنان حجابشان را رعایت کنند؛ چون ایران یک کشور اسلامی است. در پی آن، صحبتهای آیتالله طالقانی پخش شد که در سخنانش ادعا کرد، حجاب اجباری نیست. اما به نظر میرسد این سخنان، که تیتر اول اغلب روزنامهها شد، به شکلی از طرف روزنامهها انعکاس یافت که فقط بتوانند اوضاع را آرام کنند. نوعی تیتر زدند، که خیال مردم را راحت کنند. اما وقتی مطلب اصلی روزنامهها را میخوانید، هیچ صحبتی مبنی بر این که حجاب، اجباری نخواهد شد نیست و مثلا فقط گفتهاند حجاب اجباری به معنای چادر نیست و زنان به نوعی باید حجاب اسلامی را رعایت کنند و بحثی در ارتباط با اختیار زنان در انتخاب پوشش وجود نداشته است. به هر حال، مجموع این عوامل باعث شد که زنان فکر کنند اینها عقبنشینی کردند و حجاب اجباری نخواهد شد و ما به یک معنایی در حرکت خود موفق شدیم و همین هم سبب شد تا برخی زنان از جمله «انجمن حقوقدانان» اعلامیهای صادر کنند با این محتوا، که دولت عقبنشینی کرد و دیگر کافی است… (اما) مثلا برخی از زنان کارمندی که با آنها مصاحبه کردیم و پرسیدیم، که آیا برای شما کافی بود؟ میگفتند نه واقعا کافی نبود. اما باید در نظر داشته باشیم، که در آن دوره بسیاری از زنان کسانی بودند که در انقلاب و جنبش ضددیکتاتوری شرکت داشتند و این ترس بود که اگر الان کسانی به خیابان بیایند، کسانی هستند که ضدانقلاب هستند و این امر نگران کننده بود و این افراد دوست نداشتند به آنها ضدانقلاب گفته شود. در واقع همه نگران بودند و فکر میکردند که اگر این حرکت زنان ادامه پیدا کند، همه چیز غیر قابل کنترل خواهد شد و ممکن است عاملی برای سوء استفادهی طرفداران بختیار و یا ضدانقلاب¬ها و یا آمریکا از این مساله شود…”
مهناز متین در بخشی از این گفتوگو در پاسخ به این سئوال، که به نظر میرسد در کتاب یک جریان قوی انتقادی “از سازمانهای پیشرو چپ” وجود دارد، میگوید: “من به عنوان کسی که در مقطع انقلاب دانشجو و یکی از هواداران سازمانهای چپ بودم، میتوانم بگویم که تقریبا هیچ خاطرهای از این حرکت در ذهن نداشتهام و تا زمانی که از ایران خارج شدم به این مساله توجهی نمیکردم. تقریبا اکثر فعالین سازمانهای چپ همین گونه بودند. البته استثناهایی هم وجود داشت، که به این مساله حساسیت داشتند. اما در کُل یک نگاه منفی نسبت به این حرکت زنان وجود داشت و اعتقاد بر این بود که مسالهی حجاب، مسالهی زنان زحمتکش نیست و متاسفانه هنوز هم به نوعی این نگاه وجود دارد… به جز گروهی از این سازمانها که گرایشات تروتسکیستی داشتند و به مسالهی زنان توجه میکردند، سازمانهای دیگری همچون سازمان فداییان خلق و یا سازمان پیکار یا سازمانهای معروف به خط سه بیشتر این دید را داشتند. کما این که در نشریات خود نیز همان دید منفی را حتا یک سال بعد از این حرکت و به مناسبت هشت مارس نسبت به سال قبل داشتند. اما با وجود تمام اینها میبینیم، که بخشی از زنان و حتا مردان این گروه¬ا در این حرکت شرکت داشتند، یعنی آنها این حساسیت را داشتند. ولی نمیتوانیم از یک موضع مشخص و مشترک بین اعضا و هواداران این سازمانها صحبت کنیم. موضع رسمی و غالب رهبری این سازمانها نسبت به این حرکت منفی بود و موافق چنین حرکتی نبودند. با وجود این که اعتقاد به برابری جنسیتی داشتند و میگفتند حجاب به هیچ وجه نباید اجباری باشد، اما در مورد حرکت زنان علیه اجباری شدن حجاب اعتقاد داشتند که این مساله اهمیتی ندارد و در بین تمام مشکلاتی که در این مقطع تاریخی وجود دارد، ما نمیتوانیم به آن بپردازیم…”
و مواضع گروههایی همچون لیبرالها، ملیگراهای سکولار و ملی – مذهبیها چطور؟ آنها چنین وانمود میکنند، که گویا جریانات چپ موافق اجباری شدن حجاب بودند و اینان مخالف! مهناز متین میگوید: “در قالب مقالهای که من در همین کتاب نوشتهام، با عنوان «سکولارها و خیزش زنان در اسفند ۵۷»، تمام آنهایی که موضعگیری کردند را آوردهام. بخش عمدهای که ملیگرا و لیبرال، و نه چپ بودند، همگی سکوت اختیار کرده بودند، که به نظرم سکوت معناداری هم بود. برخی هم به طور مشخص موضع گرفتند و گفتند، که این حرکت درست نیست. از آقای تکمیل همایون که در جبههی ملی بود تا آقای اسلام کاظمیه که به نوعی از سکولارهای نزدیک به چپ محسوب میشدند تا افرادی مثل خانم سیمین دانشور، همگی به طور مشخص مخالف بودند. به عبارتی میگفتند، که حجاب یعنی انتخاب پوشش باید اختیاری باشد، اما در حال حاضر مسالهی مهم حفظ وحدت است و الان خطر مهمتری از طرف امپریالیسم و ضدانقلاب کشور را تهدید میکند و بهتر است ما به تشتت دامن نزنیم. اما ما به طور مشخص سراغ اسلامیها نرفتیم، که ببینیم اینها موضعشان چیست؛ چون اسلامیها برای ما به طور بدیهی – چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به دلیل طرفداری آشکارشان از خمینی- اعتقاد داشتند که حجاب باید باشد و تا حدودی مواضعشان که در روزنامههای سراسری پخش میشد، این بود که آنها طرفدار حجاب اسلامی بودند…”
توضیح: در دفتر بیست و هشتم «نگاه»، مارس ۲۰۱۴، درج شده بود.