«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
اقتباس و ترجمهای از متن دیدیه فَسَن(۱) –
به دلیل اهمیت و مرکزیت مسالهی فلسطین، ما در اینجا اقتباس و ترجمهی بخشی از آخرین کتاب دیدیه فَسٓنُ، «شکستی شگفتآور، را که اخیرا انتشارات دِکورت Découverte منتشر کرده، ارائه میکنیم.
اقتباس و ترجمه: ح.س.
* * *
چگونه حول درهمکوبیدن غزه توافق ایجاد میشود
واقعیتی که بدون شک بیش از هر چیز و تا مدتها وجدان انسانها، حتی خود اسرائیلیها را آزار داده و ذهنشان را درگیر خواهد کرد، نابرابری فاحشی است که در برخورد با ارزش زندگی در غزه شاهد هستیم. مضمون چنین امری که میتوان آن را اوج بیعدالتی در جهان تلقی کرد، این است که یک زندگی کمتر از زندگی دیگری ارزش دارد؛ و این چیزی است که امروزه به طور گستردهای از خلال رسانههای حاکم تبلیغ میشود.
میشنویم که تاکنون چند ده هزار فلسطینی قربانی بمباران ارتش اسرائیل شدهاند و این کشت و کشتار ادامه دارد. این عددها، همه فقط آمار مرگ بوده و از مرگ سخن میگویند، انگار که زندگی فلسطینیها فقط از طریق نابودیشان قابل تصور باشد. اما آنها موضوع بزرگترین نابرابریها هستند، نابرابری در زندگیهایی است که به گونهای کاملا متفاوت تجربه میشوند؛ وقتی از یک طرف بچهها و جوانان اسرائیلی روی ساحل تلآویو توپبازی میکنند و یا بر امواج مدیترانه سُرمیخورند، فرزندان فلسطینی در تمام طول زندگیشان مورد طرد، تبعیض، تحقیر، ممانعت، تخریب مزارع و خانههایشان و غصب اراضی توسط دولت اسرائیل قرار گرفته و تجربهشان از زندگی، مملو از خشونت و زورگویی ارتش است.
اصطلاحی که غالبا در بساط اشغالگر در مورد فلسطینیان مورد استفاده قرار میگیرد، «در دسترس و اختیار بودن» است، به این معنا که میتوان هر زمان بدون ارائهی هیچ دلیل و مدرکی آنها را بازداشت کرد، بدون اتهام زندانیشان کرد و در صورت لزوم، از آنها به عنوان ابزار چانهزنی در مذاکرات استفاده نمود؛ این روش حتا توسط دیوان عالی اسرائیل تایید شده است – و به تبعِ مفهوم بالا، «دور انداختنی بودن» هم شامل فلسطینیان میشود- میتوان آنها را کُشت یا مجروح کرد و معمولا از مصونیت کامل هم برخوردار بود.
یک جنبه از این تجربه توسط جُرمشناس فلسطینی، نادره شلهوب- کِوورکیان، در مقالهای دربارهی «اشغال حواس» در بیتالمقدس شرقی تحلیل شده است؛ یعنی روشی که به واسطهی آن روابط قدرت از طریق خُرده- تجاوزهایی دائمی در حواس پنج گانهی فلسطینیان نفوذ کرده و جسمها را به استعمار میکشد؛ مثلا در یاد اهالی بیتالمقدس خوب مانده که چگونه پلیس به در و دیوار خیابانها و مدارس محلههای عربی، مایعی بدبو و متعفن میپاشید، به طوری که بوی گندیدگی آنقدر شدید و ماندگار بود که ساکنان دیگر نمیتوانستند از خانههایشان خارج شده و تحصیل دانشآموزان مُختل میشد و این بوی آلودگی و کثافت حتا در حافظهی بدنها نفوذ میکرد.
همچنین، میدانیم که غزه سالهاست دائما تحت نظارت و حملهی پهپادها قرار دارد؛ پهپادهایی که صدای مداوم و آزاردهندهشان – که این روزها با صدای بیوقفهی هواپیماها و بمبارانها، موشکها و تانکها همراه است- به نحوی دائمی به ساکنان یادآوری میکند که در وضعیت اشغال و تحت سُلطه قرار دارند؛ اما هرگز در رسانههای بزرگ غربی از این واقعیت خبری نمیشنویم.
ساری مقدسی، استاد ادبیات تطبیقی آمریکایی، مینویسد: پس از ۷ اکتبر، از روشنفکران فلسطینی دعوت شد تا دربارهی حملهی حماس نظر بدهند، اما هیچ کس از خود تمایلی به شنیدن نظرات آنها در مورد اتفاقات قبل و بعد از این واقعه نشان نداد.
یکی از بهانههایی که عموما از جانب رسانهها مورد استفاده قرار میگیرد، این است که این سکوت در باب آنچه ساکنان غزه تجربه میکنند، به دلیل دشواریهای خبررسانی و عدم دسترسی به شواهد است؛ زیرا ارتش اسرائیل، روزنامهنگاران فلسطینی را میکُشد، حضور همکاران خارجی آنها را ممنوع کرده و تنها در صورتی به آنها اجازه ورود به غزه را میدهد که زیر نظر خودش باشند؛ از طرف دیگر، دولت به طور متناوب ارتباطات منطقه با جهان خارج را قطع میکند. با این حال، گزارشهایی در محل تهیه شده، شهادتهایی جمعآوری گردیده، و تصاویری تولید شده که تنها شبکههای اجتماعی و رسانههای مستقل توانستهاند آنها را به بیرون فرستاده و منتشر کنند. پس سکوت کَرکنندهی رسانههای بزرگ تنها به دلیل عدم دسترسی نبوده و بیانگر گزینشهای هیات تحریریهی این رسانههاست.
همانطور که «انجمن اَکریمد» تحلیل میکند، رسانههای اصلی فرانسه در برخورد به فلسطین از خود نوعی «شفقت گزینشی» نشان دادهاند. آنها روایتهای گروگانهای اسرائیلی آزادشده را با تفصیل نقل کردهاند، این که در دوران اسارتشان از گرسنگی آزرده شده و از این امر شاکی بودند… بدون آن که بگویند چگونه در غزه تحت محاصره، دستیابی به مواد غذایی با چه دشواری و خطراتی همراه است؛ بدون آن که اسارت آنان را با وضعیت زندانیان فلسطینی که زیر بدترین تحقیرها و شکنجهها قرار دارند، مقایسه کنند.
رسانهها با جزئیات از اضطراب دانشآموزان اسرائیلی که نزدیک مرز لبنان زندگی میکنند گزارش میدهند، این که مجبورند هنگام شنیدن صدای آژیرها به پناهگاهها بروند، اما هیچ اشارهای به هراس وصفناپذیر کودکان فلسطینی غزه نکردند که هیچ مکانی برای پناه گرفتن از بمبهایی که محلههایشان را ویران میکند، ندارند. آنها به آزار روانی موجسواران اسرائیلی در ساحل تلآویو توجه دارند که گویا «جنگ» غزه موجب اضطراب روانیشان شده، اما از تجربهی زنان فلسطینی که بمبها و موشکهای اسرائیلی شیرشان را خشکانده و از شیردهی به نوزادان گرسنه خود هم محروم هستند یا کودکانی که دیگر غذایی برای خوردن ندارند، سخنی نمیگویند.
به این ترتیب، رسانههای اصلی بر انسان بودن اسرائیلیها، تا کوچکترین و ظریفترین ابعاد آن، تاکید میورزند و آن را با آب و تاب تشریح میکنند، در همان حال منکر هر گونه انسانبودنی برای فلسطینیان هستند که فقط لایق خشونت و نابودیاند. آنها با جزئیات به «موفقیت» عملیات نظامی در آزادسازی چهار گروگان اسرائیلی در تاریخ ۸ ژوئن ۲۰۲۴ و از ابراز «شادی» مردم در استقبال از آنها در تلآویو پرداختند و تنها در پایان گزارش، هزینهی انسانی این مداخله را برای فلسطینیها ذکر کردند: ۲۷۴ کشته، از جمله ۶۴ کودک و ۵۷ زن، و ۷۰۰ زخمی. در رسانههای رسمی از «آزادسازی گروگانها» صحبت شد؛ در حالی که این رویداد در رسانههای مستقل به عنوان «کشتار اردوگاه پناهندگان نصیرات» شناخته میشود.
این پدیدهی جدیدی نیست که درگزارشها فقط صدای اولیها شنیده میشود و صدای دومیها در سکوت خاک میشود. به علاوه، شبکهی اجتماعی جهانیای مثل «متا» (Meta) یا X پیامهایی که توسط فلسطینیان یا حامیان آنها نوشته میشود را، به ویژه زمانی که دربارهی نقض حقوق بشر توسط ارتش اسرائیل باشند، از حسابهای خود حذف میکنند، حتا زمانی که این پیامها تقریبا همیشه با اظهارات مسالمتآمیز همراه بودهاند.
به طور کُلی، وضعیتی حاکم است که ما تقریبا هیچ چیز دربارهی مقاومت روزمرهی فلسطینیان در برابر سختیها و خواست و آرزوی آنها برای زندگی در صلح نمیدانیم. با این حال، یک واژهی عربی وجود دارد که معمولا برای توصیف واکنش آنها در برابر سختیهای اشغال و سرکوب اسرائیل استفاده میشود: واژهی «صُمود»، همانطور که انسانشناس لیویا ویک (Livia Wick) نیز تحلیل کرده است(۲)، به معنای استقامت، پایداری و توانایی آنها برای ادامهی زندگی با حیثیت و عزت است.
از تاریخ ۷ اکتبر، «توجه گزینشی» رسانهها در برخورد به «جنگ» اخیر، که فلسطینیها را از جریان اخبار به کُل کنار گذاشته، موجب گشته که آنها را فقط به عنوان مبارزان بیرحم یا قربانیان بینام و نشان بشناسیم. کسی نخواسته یاس آنها را از عملکرد جامعهی بینالملل، که آنها را بیدفاع به حال خود رها کرده، گزارش کند. برخی از روزنامهنگاران باوجدان «بیبیسی» طی نامهای به مدیریت خود، نسبت به جانبدارانه بودن ارائهی وقایع اعتراض داشته و به ویژه به تفاوتیای اشاره داشتند که در نحوهی انسانی جلوه دادن سوگ خانوادههای اسرائیلی نسبت به خانوادههای فلسطینی وجود دارد.
در واقع، اغلب این رسانههای مستقل و منتقد بودند که امکان اطلاعرسانی بیطرفانهتری دربارهی وقایع غزه را فراهم میکردند؛ رسانههایی مانند «مدیاپارت»، «پولیتیس»، «بلاست» یا «اوریان ۲۱» در فرانسه، «بوستون ریویو»، «دِ نیشن»، «اینترسپت»، «موندویس» در ایالات متحده، «لندن ریویو آو بوکز» و «میدل ایست آی» در بریتانیا، «+۹۷۲» در اسرائیل و «» در جهان عرب.(۳) در این رسانهها میشد صدای فلسطینیان را شنید، به گزارشهایی دست یافت که از تبلیغات اسرائیل مستقل بودند، به تحلیلهای روزنامهنگاران و دانشگاهیان منتقد دسترسی داشت و تحقیقات مستقلی را مطالعه کرد که در نهایت بسیاری از رسانههای اصلی نیز دستآخر برخی از آنها را بازتاب میدادند.
یکی از نشانههای این تبعیض آشکار به شمارش قربانیان مربوط میشود. هر بار که آمار کشتهشدگان فلسطینی در رسانهها ذکر میشد، همراه با عباراتی مانند «طبق گفتهی وزارت بهداشت غزه» همراه بود، در حالی که هیچ عبارت مشابهی برای نسبی کردن دادههای ارائه شده توسط مقامات اسرائیلی معمول نبود.
این معیار دوگانه، این «یک بام و دو هوا» به ویژه زمانی قابل توجه است که از یک سو، دولت اسرائیل کنترل شدیدی بر ارتباطات اعمال میکند و کار راستیآزمایی را برای روزنامهنگاران – حتا در مورد واقعیت اعضای حماس که کشته یا زندانی شدهاند- بسیار دشوار میسازد؛ از سوی دیگر، آمار و ارقام ارائهشده توسط مقامات فلسطینی، که بارها آمادگی خود را برای راستیآزمایی بیرونی اعلام کردهاند، در جنگهای گذشته دقیقا با آنچه که تحقیقات مستقل بعدی تایید کرده، مطابقت داشته است.
رئیسجمهور ایالات متحده در ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳ گفت: «من هیچ مدرکی ندارم که فلسطینیها در مورد تعداد کشتهشدگان حقیقت را بگویند.» و به اظهارات سخنگوی ارتش اسرائیل ارجاع میداد که گفته بود این آمار همیشه اغراقآمیز است. روز بعد، وزارت بهداشت غزه فهرست ۶۷۴۷ قربانی را با نام، سن، جنس و شماره کارت شناسایی منتشر کرد.
در عین حال، مطالعهای که در یکی از معتبرترین نشریات پزشکی بینالمللی منتشر شد(۴)، دادههای ارائهشده توسط نهاد فلسطینی را تایید کرد. زیر سئوال بردن آمار مرگومیر نسبت به قربانیان جنگ، ظلمی مضاعف است. آنها زندگیشان را از دست دادهاند و مرگشان نیز انکار میشود. چنین چالشی بهویژه بدبینانه است؛ زیرا مرگ و میر در غزه، توسط وزارت بهداشت فلسطینی، به شدت کمتر از حد واقعی گزارش شده است؛ از یک سو، تنها اجساد یافت و شناساییشده شمرده میشوند و اجساد افرادی که زیر آوارها دفن هستند یا به زیر بولدوزرهای اسرائیلی رفتهاند، نادیده گرفته میشوند و از سوی دیگر، مرگ و میر ناشی از بیماری یا عدمامکان مداوا یا آنها که به واسطهی سوءتغذیه، کمآبی و کمبود دارو به هلاکت رسیدهاند – و به ویژه متعلق به آسیبپذیرترین گروهها مانند نوزادان و سالمندان هستند- اصلا ثبت نمیشوند.
تنها یک تحقیق اپیدمیولوژیک در جمعیت میتواند بعدها میزان ازدیاد مرگ و میر ناشی از عملیات نظامی اسرائیل را ارزیابی کند. مطالعهای که توسط موسسهی «واتسون» در ارتباط با جنگهای قرن بیست و یکمی که ایالات متحده در آنها دست داشته، نشان داد که تعداد مرگهای غیرمستقیم مرتبط با اُفت اقتصادی، عدم امنیت غذایی، تخریب زیرساختها، آلودگی محیط زیست، شیوع بیماریها و ویرانی سیستم بهداشت، چهار برابر تعداد تلفات مستقیم است.
به نظر میرسد که جنگ غزه، به دلیل مرگهای ناشی از کشتار مستقیم ارتش و همچنین تاثیرات کوتاهمدت و میانمدت سوءتغذیه، عدم بهداشت و کمبود مراقبتهای پزشکی، حداقل ۱۰۰ هزار قربانی داشته است، که نسبت قابل توجهی از آنها نوزادان و کودکان کمسنوسال هستند، بماند که باید آسیبهای روانیای را هم در نظر گرفت که بازماندگان تا ابد با خود خواهند داشت.
اما تنها کمیت تلفات فلسطینی مورد مناقشه قرار نگرفته است. کیفیت آنها را نیز زیر سئوال بردهاند. برای تقلیل دادن و کوچک شمردن تفاوت عظیمی که بین قربانیان دو طرف موجود است، گاهی اوقات معادل بودن معنا و اهمیت یکسان این تلفات زیر سئوال رفته است؛ آنچه این موضع را مستدل میکند، این ادعاست که افراد اسرائیلیِ کشته شده، به عنوان یهودی کشته شدهاند و بنابراین انسانیت آنها نادیده گرفته شده است، در حالی که «دیگران» – بخوان فلسطینیان- به طور تصادفی و جانبی در چهارچوب یک عملیات نظامی «علیه دشمن» کشته شدهاند.
این استدلال از یک سو، در نظر نمیگیرد که به گفتهی مسئولین حماس، حملهی آنها هم، «علیه دشمنی» بوده است که طی بیش از نیم قرن زمینها و حقوق فلسطینیان را به نحو غیرقانونی تصاحب کرده (اگرچه این نمیتواند وجود تمایل ضدیهودی را به کُل منتفی کند) و از سوی دیگر، منکر سخنان رهبران و نظامیان اسرائیلی میشود که به طور صریح انسانیت فلسطینیان را انکار کرده و آنها را با حیوانات مقایسه میکنند. این ایده که حمله به جنوب اسرائیل از جنگ در نوار غزه بیرحمانهتر بوده است، احتمالا از آنجا نشئات میگیرد که در مورد اول، مهاجمان فلسطینی و قربانیان آنها در جریان عملیات به وضوح قابل مشاهده بودهاند، در حالی که در مورد دوم یعنی بمباران و حتا محاصرهی غزه، کسانی که دستورات را صادر میکنند و دیگرانی که آنها را به اجرا در میآورند، از دیدهها پنهان میمانند.
به همین ترتیب، شلیک توپخانهای سربازان اسرائیلی که در بُرجک تانکهایشان نشسته و یا بمباران پهبادهایی که از راه دور و به نحوی نامرئی کنترل میشوند، به نظر غیرشخصیتر و بیروحتر از شلیک سلاحهای خودکاری به نظر میرسد که توسط خود مبارزان فلسطینی فیلمبرداری میشود. فاصلهی عاطفیای که بینندگان خارج از صحنه، چه در اسرائیل و چه در نقاط دیگر جهان، نسبت به خود وقایع تجربه میکنند، از یکدیگر کاملا متفاوت است. با این حال، هیچ بدیهی نیست که کشته شدن در یک کیبوتص یا در خیابانی در غزه، برای قربانیان غیرنظامی و نزدیکانشان تفاوت تعیینکنندهای داشته باشد، البته جز یک تفاوت: این که در سمت ستمگر باشی و به عنوان یک انسان آزاد زندگی کنی یا در کنار ستمدیده، زیر اسارت و تحت تهدید نیروی اشغالگر.
در همین ارتباط است که در فرانسه، مراسم بزرگداشتی برگزار شد که طی آن، پس از ادای احترام ملی به شهروندان فرانسوی- اسرائیلیای که در حملهی حماس جان باخته بودند، رئیسجمهور پیشین فرانسه، فرانسوا اولاند، از تفاوت «تقریبا هستیشناسانهی قربانیان تروریسم و قربانیان جنگ» سخن گفته و اظهار داشت که برگزاری مراسمی مشابه برای شهروندان فرانسوی- فلسطینی که در جریان جنگ در غزه کشته شدهاند، قابل تصور نیست. او دلیل این امر را تمایز بین کشته شدن «به عنوان مدافع یک سبک زندگی» در مورد اول، و مردن به عنوان «قربانی جانبی» در مورد دوم، دانست.
این که سوگ فلسطینیها به طور آشکار نسبت به سوگ اسرائیلیها کماهمیتتر در نظر گرفته میشود – با توجه به تفاوت فاحشی که در تعداد قربانیان انسانی بین دو طرف وجود دارد- نشاندهندهی ناعدالتی و بیانصافیای است که در برخورد به انسانها، حتا پس از مرگشان، روا داشته میشود.
به گفتهی فیلسوف آمریکایی، جودیت باتلر، «توزیع متفاوت مشروعیت در سوگواری» بر شرایطی تاثیر میگذارد که عواطف ناشی از آن به طور سیاسی احساس میشود، عواطفی مثل وحشت، احساسِ گناه، سادیسم، کمبود یا بیتفاوتی؛ و همینطور نحوهای که ممکن است در ارتباط با زندگیهایی که لایق گریستن نیستند به کار گرفت و مرگشان را عقلانی کرد؛ چرا که از میانرفتن این جمعیتها برای محافظت کردن از زندگی زندگان ضرور تلقی میشود.
این تمایز میان دو نوع زندگی، به طور واضح و دردناکترین شکلی، خود را در تفاوت میان امکان دفن محترمانه و آیینی کشتهشدگان برای خانوادههای اسرائیلی و عدم امکان چیزی مشابه برای خانوادههای فلسطینی نشان میدهد. خانوادههای اسرائیلی حتا وقتی اجساد سوخته یا در جریان انفجار تکهتکه شدهاند، قادر به برگزاری مراسم تدفین به طور محترمانه و مطابق با آیینهای مذهبی هستند، در حالی که خانوادههای فلسطینی یا اجساد فاسدشدهای دارند که زیر آوار در حال پوسیدناند – و گاهی زیر بولدوزرهای اسرائیلی از بین میروند- یا در نتیجهی امتناع مقامات اسرائیلی از تحویل دادن باقیماندههای (جسادشان)، نزدیکانشان اصلا جسدی برای به خاکسپردن ندارند یا در نهایت اجسادشان را – به دلیل کمبود جا در قبرستانهایی که توسط بمبها ویران شده- در گورهای دستهجمعی خاک میکنند.
بنابراین، همه چیز به گونهای است که گویی یک زندگی غیرنظامی اسرائیلی با صدها زندگی یک غیرنظامی فلسطینی تاخت زده میشود، گویی که ارزش یکی از آنها صد برابر دیگران است. و وقتی به کودکان میرسیم، حتا هزاران برابر. غرب در اینجا نژادپرستی خالص خود را عیان و تلویحا تایید کرد که زندگی سفیدپوستان نسبت به زندگی عربها ارزش بیشتری دارد. بسیاری از کسانی که برای درخواست آتشبس بسیج شده و تظاهرات میکنند، در واقع مخالفت خود را از این نابرابری زندگی ابراز میدارند.
اما گفتمان سیاسی و رسانهای هرگز بسیج به نفع فلسطین را با این عبارات، یعنی برای حق زندگی فلسطینیها و حق آنها برای یک زندگی خوب و سالم منعکس نکرده است. این وضعیت به عنوان نوعی «اردوگاه گرایی» جدید توصیف شده است که یک اردوگاه طرفدار فلسطین را در مقابل اردوگاه دیگر، طرفدار اسرائیل، قرار میدهد. زمانی که ما خواستار پایان قتلعام غیرنظامیان شدیم، صرفا به این دلیل که مردم بیگناه را نمیکشند، زمانی که خواستار پایان محاصرهی کامل غزه شدیم، صرفا به این دلیل که نباید انسانها را از گرسنگی هلاک کرد، زمانی که ما ویران شدن بیمارستانها را محکوم کردیم، صرفا به این دلیل که نباید بیماران و مجروحان را از مراقبتهای پزشکی محروم کرد، وقتی از تخریب مدارس و بناهای تاریخی انتقاد کردیم، صرفا به این دلیل که نباید فرهنگ و تاریخ مردمی را آنان سلب نمود، برای بسیاری از مفسران چنین به نظر میرسید که نمیتوان در برابر این دو اردوگاه، اردوگاه دیگری تصور کرد که اردوگاه زندگی است.
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۴
* * *
۱- دیدیه فَسَن؛ پژوهشگر انسانشناسی، استاد در کالج دوفرانس و دانشگاه پرینستون، به تازگی کتابی ضروری و شجاعانه دربارهی اتفاق – و در بسیاری از موارد حمایت فعال- نئخبگان غربی از جنگ نسلکشی دولت اسرائیل علیه فلسطینیان غزه و پاکسازی قومی که همزمان در کرانهی باختری در حال وقوع است، در انتشارات لا دکوورت منتشر کرده است.
۲- نگاه کنید به:
Sumud: Birthday, Oral History,and Persistance in Palestine; 2023 Syracuse University Press
۳-
Mediapart, Politis, Blast ou Orient XXI en France, Boston Review, The Nation, The Intercept, Mondoweiss aux États- Unis, London Review of Books et Middle East Eye en Grande-Bretagne, +972 en Israël, Al Jazeera dans le monde arabe
۴- نشریهی پزشکی لانسِت به تاریخ ۵ ژوئیه ۲۰۲۴ تعداد قربانیان را ۱۸۶ هزار، یعنی نزدیک به ۸ درصد جمعیت غزه ارزیابی کرد. نگاه کنید به:
The Lancet, 5 juillet 2024. Counting the dead in Gaza: difficult but essential
https://www.thelancet.com/journals/lancet/article/PIIS0140-6736(24)01169-3/fulltext
و همچنین به:
Benjamin Huynh, Elizabeth Chin et Paul Spiegel, «No evidence of inflated mortality reporting from the Gaza Ministry of Health», The Lancet, 6 décembre 2023.
منبع: «اندیشه و پیکار»