«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
مگان ترودل(١) – ترجمهی: پرویز قاسمی –
از سالهای میانهی دههی ١۹۷٠، دانشگاهیان به ندرت فعالیتهای انقلابی گرامشی را در نظر گرفتهاند. تاکید بیشتر بر یک گرامشی آکادمیزه شده بوده است(۲)، به عنوان شخصیتی که کارهای بعدیاش – جدای از رشد سیاسیاش- در شهر ایتالیایی تورین در سالهای ١۹١۹-١۹۲٠، معروف به «دو سال سرخ» (bienno roso)، بود. برای مثال، ولفگانگ هوک مینویسد: «در کنار هم قرار دادن سادهی «دیدگاههای تا حدودی اتوپیایی» گرامشی در ابتدای دههی بیست و نظرگاههای کاملا متمایز و اندیشیدهتر و گستردهی وی، و نیز عکسالعملهای محتاطانهی وی در زندان، یک معجون متناقضی را به دست میدهد.»(۳)
این، جدا تصویری غلط است. موج اعتصاب و اشغال کارخانهها در ایتالیا، در آن سالها، شکلدهندهی افکار گرامشی در تمام زندگیاش بود، از جمله یادداشتهای زنداناش؛ آن طور که مقالهی کریس هارمن توضیح میدهد. کارهای بعدی گرامشی، اختصاص به درک پروسههایی را داشت، که وی شخصا درگیرشان بود و درسهایی که از آنها آموخت. شکافی میان تئوری و عمل وی نیست؛ تئوری وی در جریان تلاشاش در بحثها و تحلیلهایش در پراتیک گذشتهی طبقهی کارگر تورین و در پاسخهایش به سوسیالیستها، تکامل یافت و شکل گرفت.
جنگ و تحول
اولین جنگ جهانی عمیقا در ایتالیا منفور بود. ایتالیا در ١۸۶٠ متحد شده بود، ولی عملا با اتحاد کامل خیلی فاصله داشت. غالب ساکنان ایتالیا، که عمدتا دهقان بودند، در هنگام اتحاد به زبان ایتالیایی صحبت نمیکردند. آنان محروم از داشتن نمایندگی سیاسی در دولت جدید لیبرال بودند و به واسطهی سیاستهای اقتصادی دولت به فقر کشیده شده بودند، که همین جدایی میان شمال کشور نسبتا ثروتمند و مرکز و جنوب به شدت فقیر را تشدید میکرد. صنعتی شدن منجر به رشد طبقات متوسط و بالای شهری در شمال شده بود، ولی کارگران صنعتی و کارگران کشاورزی در وضعیت فقر و دستمزدهای اندک قرار داشتند. در ١۹١١، بیش از نیمی از جمعیت جنوب هنوز بیسواد بودند و بیماریهایی نظیر مالاریا رایج بود.(۴)
ورود ایتالیا به جنگ در کنار متحدین، در ماه مه ١۹١۵، این جدایی اجتماعی را عمیقتر کرد. جنگ بر سر نواحی تریسته (Trieste) و ترنتینو (Trentino) بود، که معنایی برای سربازان اهل جنوب ایتالیا نداشت. ثروتمندان به دلیل جنگ سود میبردند، حال آن که فقرا به واسطهی افزایش قیمتها و کمبودها رنج میبردند. کارگرانی که در کارخانهها باقی ماندند، با قوانین منع اعتصاب، افزایش هر چه بیشتر فشار کار و دیسیپلین نظامی در محیط کار مواجه بودند.(۵)
از سالهای میانهی ١۹١۶، وقتی که دوباره پس از سرگشتگی سالهای اولیهی جنگ، اعتراضات اجتماعی شروع به اوجگیری کرد، شرایط کاملا متفاوتی بر جامعه حُکمفرما بود. تقاضای کالاهای جنگی در طول جنگ به سرعت به رشد صنایع شتاب بخشید. گسترش صنایع جدید، صنایع شیمیایی و دیگر صنایع، بخشهای جنگطلب طبقهی حاکم صنعتی را تقویت کرد. این طبقه، ظرف سالهای جنگ، سودهای کلانی را انباشت نمود: تولید فولاد از ۵/۲ درصد کُل تولید به ۸/١٠ درصد بین سالهای ١۹١۴ و ١۹١۷ افزایش یافت و صنایع جدید از ۶/۲١ به ۸/۳١ درصد رسید. سرمایهی کمپانی فیات از ۱۷ میلیون لیر در ١۹١۴ جهشی برابر ۲۰۰ میلیون لیر در ١۹١۹ داشت. در همین فاصله، سرمایهی کمپانی فولاد و مهندسی آنسالدو از ۳۰ به ۵۰۰ میلیون رسید و شرکت ایلوا از ۳۰ میلیون در ١۹١۶ به ۳٠٠ میلیون پس از دو سال رسید. این رشد عظیم در کارخانجات واقع در «مثلث صنعتی» تورین، میلان و جنوا متمرکز شده بود.(۶)
توسعهی صنعت باعث افزایش انفجاری جمعیت طبقهی کارگر شد و درجه و ماهیت برخوردهای اجتماعی را به طور کیفی تغییر داد. کشاورزی، بخش مسلط اقتصاد پیش از جنگ بود، که ۵۹ درصد جمعیت شاغل را در ١۹١١ تشکیل میداد. ولی اکنون، توسعهی سریع صنعت، کارگران را به شهرها کشیده بود. نیروی کار میلان در فاصلهی سالهای ١۹١۵ و پایان ١۹١۶، پنج برابر شده بود. نیروی کار کارخانجات فیات از چهار هزار و ۳۰۰ در ١۹١۴ به بیش از ۴۰ هزار در ١۹١۸ افزایش یافت. در پایان جنگ، بیش از ۹٠٠ هزار کارگر در صنایع نظامی کار میکردند.(۷) تقاضای فزاینده برای تولیدات در زمان جنگ، به کارگران جدید، به ویژه زنان و روستاییان مهاجر به شهرها، قدرت و اعتماد به نفس میداد که در رشد فعالیتهای مبارزاتی علیه تاثیرات جنگ بر سطح معیشت نمود مییافت.
تظاهرات مکرر در مناطق روستایی علیه سربازگیری اجباری، مصادره و کمبود مواد غذایی، به طور فزایندهای ابعاد سیاسی به خود میگرفت، که اغلب منجر به خشونت علیه پلیس و شهروندان ثروتمند میشد. بسیاری از این اعتراض کنندگان به اعتصابات در شهرهای کوچک ملحق میشدند، که اغلب توسط زنان کارگر رهبری میشد که نمیتوانستند با فرستاده شدن به جبههها مجازات شوند. اعتصابات اغلب توسط سربازان تشویق و یا حتا ترغیب میشد، که در نامههایشان برای خانوادههایشان آنان را ترغیب به اعتراض علیه سطح اندک دستمزدها و کمبود مواد غذایی و شرکت در تظاهرات علیه جنگ میکردند.(۸)
در ماه اوت ١۹١۷، بعد از آن که پلیس دو نفر را در جریان اعتراض علیه کمیابی نان کُشت، یک اعتصاب عمومی در تورین آغاز شد. این اعتصاب به سرعت به یک جنبش قدرتمند و بالقوه انقلابی ضد جنگ تبدیل شد. به گفتهی مارک فررو: «اعتصابات… از بسیاری جهات یادآور اعتصابات فوریهی پتروگراد بود. زنان و جوانان نقش بارزی در آن داشتند و برای جلب همدلی پلیس مسلح فریاد میزدند: به برادران خود تیراندازی نکنید.»(۹) شورش تورین به شکل وحشیانهای سرکوب شد. دستجات نظامی مسلح به مسلسل، بیش از ۵۰ نفر را کشتند و ۸٠٠ نفر را مصدوم کردند.(١٠) بیش از ۱۰۰۰ تن از تظاهرکنندگان، عمدتا کارگران فیات، به جبهههای جنگ فرستاده شدند و مناطق درگیر در جنگ در شمال شرق ایتالیا به ایالات جنوا و تورین و تا مناطق دوری چون سیسیل گسترش یافت.
هزینههای انسانی جنگ بالا بود: ایتالیا ۵/۲۵ میلیون مرد را به جبهههای جنگ گُسیل کرده بود. حداقل ۶١۵ هزار نفر کشته، نیم میلیون ناقصالعضو و یک میلیون مصدوم شدند. کارگران، دهقانان و سربازان از پایان جنگ استقبال کردند، با امید به آینده و احساس آن که فداکاریهایشان پاداش میگیرد. پس از شکست فاجعهآمیز در نبرد کاپورتو، در ١۹١۷، حکومت به سربازان وعدهی دادن زمین پس از جنگ و جبران فداکاریهای کارگران در طول جنگ را داد. درعوض، آنان با رنجهای بیشتر، بیکاری و کاستیهای ناشی از بحران اقتصادی و تورم فوقالعاده مواجه شدند. کارخانهداران سعی داشتند، به هر طریق، میزان سود خود که اکنون با کاهش تولیدات زمان جنگ رو به کاهش داشت را حفظ کنند و زمینداران توافقات خود را با کارگران کشاورزی زیر پا گذاشتند.
انقلاب ١۹١۷ روسیه تاثیر فوقالعادهای در ایتالیا داشت: اخبار سرنگونی تزار، سربازان فراری از جبههها و کارگران و سربازانی که تشکلهای دموکراتیک خود را به وجود آورده بودند، تاثیری برقآسا بر کشوری درهم شکسته و تحلیلرفته به واسطهی جنگ و تحت سرکوب و مشقت داشت. نارضایتی و خشم علیه کارفرمایان و دولت، همراه با الهام از نمونهی انقلابی روسیه، منجر به نبردهای گسترده در کشاورزی و صنعت شد. کارگران روستایی برای دستمزدهای بیشتر فشار آوردند و کارفرمایان را برای ایجاد اشتغال کامل و تامین هزینهی ماشینآلات جدید و محصولات زیر فشار گذاشتند. کارگران برای حق هشت ساعت کار و افزایش دستمزد جنگیدند و پیروز شدند. در شرایط کاهش نرخ سود، اینها مطالباتی انقلابی بود.
گرامشی از ١۹١١ یک دانشجو در تورین بود و در تمام سالهای جنگ، حوادث ١۹١۷ و توسعهی صنعت در شهر، در همانجا زندگی کرد. تحلیل وی از تاثیرات جنگ بر اقتصاد ایتالیا و موقعیت نسبی طبقات اجتماعیاش، لازمهی درک قیام سالهای سرخ («دو سال سرخ») و ارتجاع فاشیستی پس از آن است. جنگ تاثیر عمیقی بر موقعیت و روانشناسی تمام طبقات داشت. کُل جامعهی ایتالیا میلیتاریزه شده بود و زندگی مردم کاملا دگرگون شده بود. گرامشی، اهمیت این تغییرات و چالشهای ناشی از آن برای سوسیالیستها را چنین توضیح میداد:
«چهار سال جنگ، به سرعت فضای اقتصادی و فکری را تغییر داد. نیروی کار عظیمی پدیدار شده است و خشونتی عمیقا ریشهدار در روابط میان مزدبگیران و کارفرمایان پدیدار شده، که حتا در نظر کُند ذهنترینِ ناظران نیز مشهود است. هیچ چیز شگفتآورتر از این نیست، که دولت بورژوازی… خود را آشکارا به عنوان ابزار این خشونت به نمایش میگذارد.»(۱۱)
اوجگیری مبارزهی طبقاتی، به معنی: «به ظهور رسیدن یک آگاهی نوین طبقاتی است، نه فقط در کارخانهها، بلکه در سنگرها نیز… این آگاهی در سطحی ابتدایی قرار دارد، هنوز همراه با هیچ شعور نظری نیست. مادهی خامی در انتظار شکلگیری. این آموزههای ماست، که این عمل قالبگیری را انجام میدهد.»(١۲)
سوءظنهای کهنهی سوسیالیسم عقبماندهی روستایی را باید پشت سر گذارد و: «شهرها باید با حومههای خود جوش بخورند». چهار سال زندگی در سنگرها «روانشناسی روستاییان را عمیقا دگرگون کرده است… خودپسندیها و غرایز فردگرایانه کمرنگ شدهاند؛ روحیهی جمعی و همبستگی پُررنگ شده است؛ عواطف عمومیت یافته… پیوندهایی از همبستگی، که برای شکلگیری به دههها تجربهی تاریخی و مبارزات پی در پی نیاز داشت، ساخته شدهاند.»(١۳)
از نظر گرامشی، این یک فرصت تاریخی انقلابی بود، که توسط جنگ گشوده شده بود و ساختار تولید و آگاهی تودهها را تغییر داده بود.
سالهای سرخ
در ١۹١۹، ۱۶۶۳ اعتصاب صنعتی به وقوع پیوست؛ در مقایسه با ۸١٠ اعتصاب در ١۹١۳. بیش از یک میلیون کارگر صنعتی در آن سال اعتصاب کردند؛ سه برابر تعداد ١۹١۳. همین گرایش در سال ١۹۲٠ هم ادامه یافت، که ١۸۸١ اعتصاب صنعتی را شاهد بود. اعتصابات کشاورزان نیز سیر صعودی داشت و از ۹۷ اعتصاب در ١۹١۳ به ١۸۹ در ١۹۲٠ با بیش از یک میلیون اعتصاب کننده رسید.(١۴) ایجاد وقفه در پایان خدمت نظام نیر بر ناآرامیها افزود. حکومت، با در نظر گرفتن بیکاری گسترده و توقف مهاجرت از طرق سنتی، از مرخص کردن صدها هزار سرباز خشمگین مسلح وحشت داشت. در سراسر کشور، سربازان سابق جنگجو، غالبا اقدام برای مصادرهی زمینها را هدایت میکردند.
التهاب اجتماعی، جناح راست اپوزیسیون را تقویت کرد. در سپتامبر ١۹١۹، شاعر ناسیونالیست گابریل دانونتسیو (Gabriele D’Annunzio) با کمک مشتی مزدور مسلح، بندر فیوم را تصرف کرد و آن را در مخالفت با متحدین و دولت ایتالیا در کنترل خود نگاه داشت.(١۵) زمینداران و صاحبان صنایع از کاهش درآمدشان در خشم بودند و غالبا در واهمه از زندگیشان، متوسل به سربازان مسلح قدیمی برای حمایت از زندگیشان میشدند. شایعات کودتا علیه دولت بسیار بود. فاشیستها هر چند هنوز نیرویی حاشیهای بودند، شروع به نمایش عضلاتشان علیه کارگران و کشاورزان در حوالی تریست (Trieste) کردند. گرامشی، پایگاه این جریان را در بسیج بخشهایی از خرده بورژوازی توسط دولت در جریان جنگ میدانست.
خواست گسترده برای توسعهی اقتصادی و امید به تغییرات، رشد عظیمی را در سازمانهای چپ پدید آورد. تعداد اعضای حزب سوسیالیست ایتالیا تقریبا ده برابر شد و از ۲۳ هزار در ١۹١۸ به ۲٠٠ هزار در ١۹۲٠ رسید؛ همینطور تعداد اعضای تشکیلات مرکزی CGL (کنفدراسیون سراسری کار) از ۲۵۰ هزار نفر به دو میلیون نفر در طول سالهای سرخ رسید.(١۶) در نوامبر ١۹١۹، «حزب سوسیالیست ایتالیا» و «حزب مردم»، کاتولیک مسلک، ایتالیا در انتخابات عمومی نسبت به ناسیونالیستها برتری کسب کردند. حزب سوسیالیست ایتالیا، ١۵۶ کرسی با تقریبا دو میلیون رای به دست آورد و کنترل ۲۸٠٠ – یکچهارم کُل- شوراهای محلی را به دست گرفت و وارد دو هزار بخش شد.(١۷)
حزب سوسیالیست نتوانست خود را با خواستههای هوادارانش انطباق دهد. هر چند حزب – بر خلاف غالب احزاب سوسیالیست مرتبط با انترناسیونال دوم- با جنگ مخالفت کرد، اما موضع منفعل «نه حمایت نه کارشکنی» را گرفت. حزب از ١۹١۷، زمانی که درگیریهای اجتماعی رو به فزونی گرفت، ناتوان از ایفای نقش رهبری بود (وسعت درگیریها از این سال، در مقیاسی بود که برخی از تاریخنگاران معتقدند، که سالهای ١۹١۷ و ١۹١۸ را نیز باید به دو سال سرخ اضافه نمود و از چهار سال سرخ سخن گفت.(١۸)
سه جریان اصلی بر حزب سوسیالیست ایتالیا مسلط بودند: رفرمیستها، از جمله فلیپو توراتی و کلودیو تره وس، که اتحادیهی سراسری CGL را در کنترل داشتند؛ ماکسیمالیستها، که رهبری رسمی حزب را از سپتامبر ١۹١۸ در اختیار داشتند با رهبری گیاچینتو سراتی، که نشریهی «آوانتی» و مرکزیت حزب را در کنترل داشت؛ و جناح تحریمگرا، به رهبری آمادئو بوردیگا، با شبکهای از هواداران در سطح ملی و حمایت قابل ملاحظهای در بخش جوانان حزب.(١۹)
تعجبآمیز آن بود، که حزب «به واسطهی رشد فوقالعادهی خود به عوض قویتر شدن، ضعیفتر شده بود.»(۲٠) جدای از درگیریهای درون تشکیلاتی، حزب با تصور این که انقلاب اجتنابناپذیر است، روش و رفتاری بیخیالانه به خود گرفته بود. به گفتهی آنجلا تاسکا: «حزب روانشناسی انگلواری داشت، مثل وارث آینده که نشسته باشد در کنار بستر مردی در حال مرگ (بورژوازی) و فکر کند، که هر گونه تلاش برای کوتاه کردن جان کندنش، به زحمتاش نمیارزد.»(۲١)
تنها استثنا در این میان، جناحی از حزب بود که درگیر مبارزه در تورین بود و ضرورت وحدت را درک میکرد. طبقهی کارگر متمرکز در کارخانجات عظیم فیات، نیروی قدرتمندی بود. رشد صنعت «بهترینهای طبقهی کارگر ایتالیا» را در شهری جذب کرده بود، که به عنوان «پتروگراد انقلاب پرولتری در ایتالیا» به حساب میآمد.(۲۲)
در ماه مه ١۹١۹، چند تن از اعضای حزب سوسیالیست ایتالیا: گرامشی، پالمیرو تولیاتی، تاسکا و اومبرتو تراچینی، نشریهی «نظم نوین» (L’Ordine Nuovo) را در تورین منتشر کردند. همانطور که گرامشی بعدها با طنز توضیح میدهد، ابتدا به عنوان «یک نشریه با محتوایی از فرهنگ انتزاعی و اطلاعات انتزاعی و با گرایش قوی به سوی حکایات دهشتناک و تجسمهای خیرخواهانه شروع شد… یک آشفتگی کامل.»(۲۳)
گرامشی علاقهمند مسالهی دموکراسی شورایی برخاسته از انقلاب روسیه بود و مایل به مطالعهی تشکلهای طبقهی کارگر ایتالیا، که میتوانست بالقوه نقش جنینی سویتها یا شوراهای کارگری را ایفا کند، بود. او معتقد بود، که چنین شوراهایی میبایست پیش از خیزش یک موقعیت انقلابی ایجاد شده باشند و معتقد بود، که آنها عنصر کلیدی انقلاباند و نه صرفا ساختارهایی برای سازماندهی تولید در جامعهی پس از انقلاب.
«نظم نوین»، اولین مقالهاش راجع به این موضوع را در بیست و یکم ژوئن ١۹١۹ منتشر کرد. در مقالهی «دموکراسی کارگری»، گرامشی استدلال میکند که نهادهای طبقهی کارگر، نطفهی دولت سوسیالیستی را در بردارد: «برای ارتباط، هماهنگی و به نظم درآوردن این نهادها در یک سلسله مراتب تمرکزیافتهی با کفایت و قدرت، در حالی که به خودگردانی و سبک کار یکدیگر احترام میگذارند، اساس ایجاد دموکراسی کارگری در همین جا و هم اکنون است.»
استدلال وی از تلاشاش برای سمت دادن به فعالیتهای حزب سوسیالیست ایتالیا و CGL به سوی درگیر شدن مستقیم در امر کارگران جداییناپذیر بود:
«برای تودهی عظیم کارگران، تجربهی قدرت اجتماعی از طریق حزب و CGL به طورغیرمستقیم از طریق کسب منزلت اجتماعی، اشتیاق، قدرت اعمال فشار و حتا لختی و سستی (به معنی واگذاری قدرت) کسب شده است.» اما، «کمیسیونهای داخلی و کلوبهای سوسیالیستی کارگاهها و انجمنهای روستایی، اینهاست مراکز زندگی پرولتاریایی که ما میبایست مستقیما در آنها کار کنیم.»(۲۴)
گرامشی درکی غریزی از پروسهی واقعی قدرت دوگانه داشت، که در بحثهای حزب سوسیالیست ایتالیا مفقود بود. سویتها که ابتدا در جریان انقلاب ١۹٠۵ روسیه ظهور یافته بودند، مجددا در دورهی انقلاب فوریهی ١۹١۷ تجدید حیات یافتند؛ هشت ماه پیش از قیام اکتبر و کسب قدرت. سویتها به طور مخفی رشد کردند و به نظر میرسد، که در طول آن سال قدرت و نفوذ فزاینده یافتند. از نظر گرامشی، در شرایط بحران جهانی سرمایهداری، ایتالیا شرایط انقلابی مشابهی را تجربه میکرد و نیاز کارگران را برای ایجاد سازمانهایی از خود، پیش از لحظهی قیام، به عنوان عامل تعیین کنندهای در رشد آگاهی طبقاتی تشخیص میداد.
او استدلال میکند، که کمیسیونهای داخلی در کارگاههای ایتالیایی، که مشابه کمیتههای ناظر کارگاههای بریتانیایی است، میتواند تبدیل به چنین ارگانهای قدرت کارگری شود: «کمسیونهای داخلی(۲۵) ارگانهای دموکراسی کارگری است، که باید از محدویتهای اعمال شده بر آنان توسط کارفرمایان رها باشد و سرشار از زندگی و انرژی تازهای باشد.»(۲۶)
تمرکز «نظم نوین» در تبدیل کمیسیونهای داخلی به شوراهای کارخانه با پاسخی چشمگیر از جانب کارگران تورین مواجه شد. در ماه اوت، «کمیسیونهای داخلی در فیات- سنترو، بزرگترین واحد صنعتی در تورین، به کار خود پایان داد و برای انتخاب یک شورا به اضافهی یک «کمیسر» از هر یک از بخشهای واحد صنعتی فراخوان داد.»(۲۷) گرامشی توضیح میدهد، که چگونه گروهاش برای سخنگویی در کلاسهای مطالعاتی و همایشهای بزرگ کارخانه دعوت میشدند:
«از ما برای بحث با ناظران کارخانه و نمایندگان اتحادیه دعوت میشد… مسالهی چگونگی ایجاد کمیتههای کارخانه، ایدهی نظم نوین، به مسالهی مرکزی تبدیل شده بود. این به عنوان مسالهی کلیدی انقلاب کارگری شناخته شده بود، به عنوان مسالهی کسب «آزادی» برای کارگران. برای ما و پیروانمان، نظم نوین «نشریهی شوراها» شده بود.»(۲۸)
اکتبر ١۹١۹، ۵۰ هزار کارگر در سی واحد صنعتی در شوراها سازمان یافتند، که در پایان سال به ١۵٠ هزار کارگر رسید. بخش تورین اتحادیهی FIOM (اتحادیهی کارگران فلزکار)، اصول شوراهای کارخانه را در ماه نوامبر پذیرفت.
گرامشی در یک نامهی سرگشاده به نمایندگان شوراهای کارخانه، نقش نشریه را چنین مورد تاکید قرارداد:
«در صفحات این نشریه، نه تنها مساله از نقطه نظر تئوریک و عام مورد دقت قرار گرفت، بلکه ما نتایج و تجربیات در دیگر کشورها را جمعآوری کردیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم.» هر چند، تنها ارزش این کار در آن بود، که «کمک کرد تا آمال و آرزوهایی که در پس شعور تودههای کارگر پنهان بود، بیانی واقعی یابد. به این دلیل است، که چنین سریع درک گردید؛ به این دلیل است، که گذار از بحث به واقعیت چنین سریع و موثر اتفاق افتاد.»(۲۹)
گرامشی معتقد به ضرورت وجود نهادهایی برای سازمانیابی کُل طبقه بود، که کارگران از آن طریق بتوانند آموزش یابند و ظرفیتهای انقلابی خود را متحقق سازند. او استدلال میکرد، که تغییرات در تولید در طول جنگ شرایط مادیای را فراهم آورد، که شکلگیری شوراها را امکانپذیر ساخت. او با اشاره به رشد فزایندهی خودگردانی کارگری، همگام با بزرگتر شدن و ماشینیتر شدن کارخانهها و «پرولتریزه» شدن تکنسینها، کارمندان و منشیها، اشاره میکند که به معنی آن بود، که این بخشها در اتحاد با کارگران یدی سود میبرند. همان روندی که وابستگی کارگران را به تکنسینها کمتر میکرد، این دومیها را به «موقعیت تولیدکنندگان مرتبط به سرمایهدار از طریق یک رابطهی استثمار عریان و وحشیانهی استثمارشونده و استثمارگر تنزل میداد. پوستهی ذهنیت خُرده بورژواییشان فرو میریزد و به پرولتر تبدیل میشوند و در چشماندازی انقلابی.»(۳٠)
«نظم نوین»، برنامهای برای شوراها در اکتبر ١۹١۹ منتشر نمود، که در آن اصول دموکراسی مستقیم را طرح نمود. نمایندگان شوراها میباید توسط تمام کارگران در هر بخش – چه عضو اتحادیه و چه غیر- انتخاب میشدند. با این وجود، تنها کارگران متشکل در اتحادیهها میتوانستند نماینده شوند؛ به دلیل حفاظت در برابر تلاش برای اضمحلال شورا و نیز ضرورت درگیر شدن شوراهای کارخانهها در مسایل اتحادیهها. یک کمیتهی اجرایی توسط نمایندگان انتخاب میشد تا وظائف کمیسیون داخلی قدیم را به عهده گیرد.(۳١) وظایف نمایندگان، سه حوزه را در بر میگرفت: «دفاع از حقوق کار، آماده شدن برای گرفتن قدرت در کارخانهها، و آموزش کارگران.»(۳۲)
شوراهای کارخانهها، علیرغم موفقیتهایشان، از همه سو با مخالفت مواجه شدند، از جمله از درون حزب سوسیالیست ایتالیا؛ توراتی و رفرمیستها، ایدهی شوراها را – که کارگران غیراتحادیهای را نیز در بر میگرفت- شکلی از آنارشیسم دانستند. سراتی نیز با شمول کردن کارگران غیراتحادیهای در شوراها مخالفت کرد. وی استدلال میکرد، که: «تنها دیکتاتوری ممکن پرولتاریا، دیکتاتوری آگاهانه حزب سوسیالیست است.»(۳۳) بوردیگا، در مقابل، ضرورت تشکیل حزب کمونیست را برای ترغیب جنبش شورایی مطرح میکرد و برای شوراها عملکردی صرفا اقتصادی و رفرمیستی قائل بود؛ حال آن که، تقدم در کسب قدرت سیاسی بود. وی استدلال میکرد، که تا وقتی که قدرت در دست طبقهی حاکمه است، تنها «ارگان بیانگر منافع عام انقلابی پرولتاریا میتواند یک حزب کمونیست متشکل از انقلابیون وفادار باشد.»(۳۴) بوردیگا در یکی از نامههای ژانویهی ١۹۲٠ به انترناسیونال کمونیستی، شوراها را صرفا مربوط به مسایل داخلی کارخانهها میداند و پیشنهاد تشکیل سویتهای سیاسی را میدهد و با شرکت کمونیستها در انتخابات پارلمانی و شهرداریها مخالفت میکند.(۳۵)
وجه مشترک هر سهی این انتقادها، رویکردی از بالا به پایین به روند انقلاب و مبارزات کارگری بود. انقلاب میبایست چه توسط حزب سوسیالیست و چه توسط یک حزب جدید کمونیست «ناب»، از بالا به نیابت از تودهی کارگران و دهقانان هدایت میشد.
گرامشی با دفاعی نیرومند و تاکید بر جوهرهی مارکسیسم – عمل خودانگیختهی طبقهی کارگر به عنوان قلب پروسهی انقلابی- در برابر کسانی که مدعی رهبری طبقهی کارگر بر اساس اصول مارکسیسم بودند، پاسخ میدهد. او استدلال میکرد، که رفرمیسم کوتهفکرانهی توراتی و ایماناش به دموکراسی سرمایهداری به این معنی است، که: «پارلمان در مقایسه با شورا مشابه شهر در برابر قبایل بربر است.» اما، برای کمونیستها تجربیات انقلابی در روسیه، آلمان و مجارستان نشان داد، که: «دولت سوسیالیستی نمیتواند در درون نهادهای دولت سرمایهداری شکل گیرد» و «به علاوه تغییر افراد در این نهادها، تغییری در سمتگیری فعالیتهایشان ایجاد نمیکند.»(۳۶)
علیه بوردیگا، گرامشی به ایدهی وی که این ارگانهای دموکراسی مستقیم و کنترل کارگری میتوانند از خارج از طبقهی کارگر ایجاد شوند، حمله کرد: «تا وقتی که شوراها وجود ندارند، فریاد «همهی قدرت به شوراها» پوچ است و در واقع، عملا به سرنوشت انقلاب به واسطهی بی اعتبار کردن خود جنبش شوراها، صدمه میزند.»(۳۷)
اینچنین نظراتی قادر نیستند دینامیسم پروسهی انقلابی را درک کنند:
«انقلاب یک عمل جادویی نیست، بلکه یک پروسهی دیالکتیکی تکامل تاریخی است. هر یک از شوراهای کارگران صنعتی یا کشاورزی، که در حول و حوش واحد کار پدید میآید، یک نقطه عزیمت برای این تکامل است. نقش کمونیستها، مبارزه برای گسترش و ارتباط شوراها و مباحثه با کارگران از درون شوراها برای کشاندن اکثریت به سوی ایدههای انقلابی است. اگر بُنیانهای پروسهی انقلابی از درون خود زندگی تولیدی ریشه نگیرد، انقلاب در سطح یک مطالبهی عقیم، یک سراب کاذب باقی میماند؛ و هرج و مرج، بینظمی، بیکاری و گرسنگی، بهترین و قدرتمندترین نیروهای پرولتری را میبلعد و درهم خواهد شکست.»(۳۸)
گرامشی سخت یقین داشت، که حزب نمیتواند جانشین خودسازمانیابی طبقهی کارگر شود، که پروسهی انقلابی متکی بر واژگونی روابط اجتماعی در مراکز تولید – کارخانهها- است. بنابراین، هر چند حزب یک عامل کلیدی در پروسهی انقلابی است، اما از طریق شوراهای کارخانه است که این پروسه بیان سازمانی خود را مییابد. شوراهای کارخانه «از قوانین تکامل درونی خود پیروی میکنند، تا زمانی که به نیازهای حیاتی پرولتاریا پاسخ میدهند، تا زمانی که مطالبات و آرمانهای موجود در میان کارگران کارخانه را نمایندگی میکنند، آنها حیاتی و زندهاند.»(۳۹)
گرامشی درک میکرد، که آگاهی ناهمگون کارگران، کمونیستها را ناگزیر به پذیرش «چالش انتخاباتی» جهت «ایجاد وحدت و شکلگیری اولیه» در درون طبقه و اتصال آن به فعالیت حزب سوسیالیست میکند. از نظر وی، شوراهای کارخانه یک عرصهی محوری، البته نه تنها عرصهی آن، در مبارزه بود. همین طور، او تاکید داشت بر این که نباید تودهها را با اعتقاد «به این که میتوان با اقدامات پارلمانی و رفرمیستی بر بحران کنونی فائق آمد»، فریب داد؛ کمونیستها در انتخابات شرکت میکنند دقیقا برای فراهم کردن شرایط پیروزی پرولتاریا… در یک سیستم شورایی، از بیرون و علیه پارلمان.»(۴٠)
گرامشی گاها به نقش حزب در این پروسه کم اهمیت میداد. این به دلیل عدم اعتماد وی به قابلیتهای انقلابی حزب سوسیالیست ایتالیا بود تا گرایش به هر گونه «خود به خودگرایی». تصور وی از نقش شوراهای کارخانه با سُرخوردگی وی از حزب سوسیالیست ایتالیا و نیاز فوری به تغییر در سمتگیری حزب پیوند داشت. در ژانویهی ١۹۲٠ مینویسد: «هر روزه دیده میشود، که ارتباطاش را هر چه بیشتر با جنبش تودهها از دست میدهد… (حزب) دچار بحران عقبماندگی سیاسی شده است و امروزه زمینگیرترین عضو اجتماعا ناتوان ملت ایتالیاست.»(۴١) وی نگران آن بود، که این انفعال منجر به نفوذ بیشتر رفرمیسم و آنارشیسم در طبقهی کارگر شود.
گرامشی در جریان مشاجره با آنانی که تلاش در خفه کردن جنبش از طریق کشاندن آن به اجبار به سوی سازمانهای از پیش موجود داشتند، تا زمانی که بحران بیدرنگ انقلابی همچنان وجود داشت، از جدایی تشکیلاتی از حزب سوسیالیست حمایت ننمود. با وجود این، نوشتههای گرامشی در روابط مابین حزب، طبقهی کارگر، اتحادیهها و شوراهای کارخانه، تماما متمرکز بر نقش انقلابیون در اعتلا و توسعهی آگاهی «کمونیستی» در میان پیشروترین کارگران زمان خود بود:
«کمونیستها بایستی از طریق متشکل شدن به صورت گروههای سازمانیافتهی دایمی در درون اتحادیههای کارگری و کارخانهها، ایدهها، تزها و تاکتیکهای انترناسیونال سوم را به درون این ارگانها وارد کنند؛ آنان بایستی بر خط مشیهای اتحادیهها تاثیرگذار باشند و اهدافاش را تعیین کنند؛ آنان بایستی بر تصمیمهای شوراهای کارخانه تاثیر گذارند و جرقههای شورش برخاسته از شرایطی که سرمایهداری ایجاد کرده است را به آگاهی و خلاقیت انقلابی تبدیل کنند.»(۴۲)
از نظر گرامشی، حزب به دلیل جریان رفرمیستی درونیاش، ناتوان از شرکت در جنبش بود. در ژانویهی ١۹۲٠ مینویسد:
«فعالیت حزب با عمل گروه پارلمانی مغشوش شده است… کاملا آشکار است، که: ۱- ارگانهای رهبری حزب هر چه بیشتر توسط اپورتونیستها و رفرمیستها کنترل میشوند؛ ۲- عقیم ماندن اقدامات ماکزیمالیستها در این است، که آنان درکی روشن و مُتعین از مراحل مبارزهی طبقاتی ندارند و فاقد روشیاند که آنان را قادر به اقداماتی متقابل و مستمر سازد، در تقابل با اقدامات مستمر اعمال شده از سوی رفرمیستها و اپورتونیستها در درون بالاترین نهادهای جنبش پرولتاریایی.»(۴۳)
از طریق گسترش شوراهای کارخانهی سراسر کشور، حزب سوسیالیست ایتالیا توانست با تودهی کارگران ارتباط برقرار کند و شروع به مبارزه برای کسب رهبری مبارزات خودجوش در سراسر ایتالیا کند.
در طول سالهای ١۹١۹ و ١۹۲٠، این مباحثات با یک حس نیرومند از ضرورت اضطراری همراه بود. «وقایع پی درپی بهترین نشانهی این واقعیت است، که ما در یک دورهی انقلابی به سر میبریم: «هر کس حس میکند، که در هر لحظه چیزی نو و متفاوت میتواند به وقوع به پیوندد.»(۴۴) عدم انعطاف حزب و اتحادیهها در برابر این تغییرات پی در پی، آنان را ناتوان از ارتباط با آگاهی رشد یابندهی کارگران و تخریب فرصتهای موفقیتهای انقلابی میکند، مگر آن که آنان میتوانستند تغییر کنند یا تعویض شوند: «حزب سوسیالیست اگر نمیخواهد در سیر وقایع که تقریبا جلوتر از ما هستند، غوطهور شود، باید خود را بازسازی کند. باید خود را متحول کند؛ زیرا که شکستاش به معنای شکست انقلاب است.»(۴۵)
هشدار اضطراری گرامشی به اثبات رسید. فلجشدگی حزب سوسیالیست ایتالیا، به دولت و کارفرمایان فرصت تنفس داد. در اوج جنبش ایتالیایی، در مارس ١۹۲٠، صاحبان صنایع به یکدیگر نزدیک شدند، تحت یک سازمان متمرکز، فدراسیون کارفرمایان (Confindustria)، با هدف منهدمسازی شوراهای کارخانه. در ماه اوت، سازمان ملاکین علیه اشغال زمینها و اعتصابات در روستاها تاسیس شد. حکومت، گارد سلطنتی را با ۲۵ هزار نفر ایجاد کرد، نیروهای شبهنظامی را با ١۶٠ هزار نفر تقویت کرد و نیروهای پلیس را افزایش داد. این نیروها در فاصلهی اکتبر ١۹١۹ و مه ١۹۲٠، حدود صد کارگر را به قتل رساندند.(۴۶)
در آوریل ١۹۲٠، در تورین، نیم میلیون کارگر، به دنبال تحریکات کارفرمایان، به اعتصاب عمومی پیوستند. مناقشه به سرعت بدل به نبرد برای «کنترل مراحل تولید از طریق شوراهای کارخانه شد».(۴۷) دولت به حمایت از کارفرمایان برخاست و در وحشت از قیام، تورین را به یک دژ نظامی مبدل ساخت. ۵۰ هزار سرباز در شهر مستقر شدند، «توپخانههای آمادهی شلیک بر روی تپهها مستقر شدند… خودروهای زرهی در خیابانها به جولان پرداختند؛ در حومههایی از شهر که مشهور به شورشی بودند، مسلسلها به تمرین شلیک به خانهها، تمامی پلها و چهارراهها و ورودی کارخانهها پرداختند.»(۴۸) پس از یازده روز، اعتصاب درهم شکسته شد، عمدتا به دلیل آن که رهبری حزب سوسیالیست ایتالیا از حمایت کارگران تورین امتناع ورزید و مانع از گسترش عملیات به خارج از منطقهی پیده مونت شد.
پس از اعتصاب آوریل، گرامشی در گزارش به گردهمایی ملی حزب سوسیالیست ایتالیا بر خطرات پیش رو تاکید میورزد: «مرحلهی کنونی مبارزهی طبقاتی در ایتالیا پیشدرآمدی است بر: یا پیروزی قدرت سیاسی به نفع پرولتاریای انقلابی و گذار به مناسبات تولیدی و توزیعی نوین… و یا ارتجاعی مخوف از سوی طبقات مُتمکن و کاست حکومتی.»(۴۹)
او استدلال میکرد، که حزب سوسیالیست ایتالیا قاصر از درک روند واقعی و ناتوان از پیوند دادن و رهبری کردن مبارزات پراکنده بود:
«حزب سوسیالیست همچون یک ناظر تنها به نظارت حوادث نشسته است و هرگز عقیدهای مطابق با تزهای انقلابی مارکسیستی و انترناسیونال کمونیستی از خود بروز نداده است؛ هرگز شعارهایی که از جانب تودهها پذیرفته شود یا خطوط عام وحدت و تمرکز عمل انقلابی را مطرح نکرده است.»(۵٠)
از نظر وی، این اضطراری و ضروری بود، که: «حزب میباید خود را در واقعیت مبارزهی طبقاتی حل کند… و در موقعیت رهبری واقعی کُل جنبش قرار گیرد.»(۵١) گرامشی تحلیلی موشکافانه و جامع دربارهی تغییرات طبقات اجتماعی ایتالیا داشت، که دیدگاههای مکانیکی و سکتاریستی هر سه جریان عمدهی درون حزب سوسیالیست ایتالیا را به نقد میکشید. از نظر گرامشی، تغییرات در ترکیب اجتماعی، روشهای نوی را در ارتباط حزب با چالشهای سیاسی سالهای بلافاصله پس از جنگ میطلبید.
حزب سوسیالیست ایتالیا، رفتاری همراه با سوءظن نسبت به کشاورزان داشت و ناتوان از ارتباط با حزب جدید مسیحی مردم که بسیاری از دهقانان به آن گرایش داشتند، بود. این ناتوانی در ایجاد ارتباط با کشاورزان، سربازان و بخشهایی از طبقات متوسط که تماما به مبارزه پیوسته بودند – البته اغلب با انگیزههای مغشوش ایدئولوژیکی، با کشش به سوی کاتولیسیسم سیاسی، رفرمیسم دموکراتیک و ناسیونالیسم- به معنی آن بود، که حزب پتانسیلهای واقعی، هر چند گاها متناقض و سردرگُم، برای ایجاد یک وحدت انقلابی را دستکم میگرفت.
از نظر گرامشی، این یک اشتباه حیاتی بود. وی معتقد بود، که کشاورزان به ویژه در جنوب ایتالیا، تنها در صورت اتحاد با طبقهی کارگر شمال میتوانستند از فلاکت اقتصادی رها شوند؛ ولی این اتحاد میبایستی «آگاهانه و بر پایهی توافق کامل» صورت گیرد، نه صرفا بر اساس وحدتی تصادفی در مبارزه.(۵۲) او در جهت یک رویکرد غیر سکتاریستی نسبت به سازمانهای کاتولیکی استدلال میکرد. او میدید که جناح چپ حزب مردم ایتالیا میتوانست در نواحی روستایی سازماندهی کند، در حالی که حزب سوسیالیست ایتالیا نمیتوانست و این که از طریق اقدام علیه ملاکین میتوان پذیرش رهبری طبقهی کارگر شهری را در میان دهقانان به دست آورد؛ با این درک، که تنها کنترل کارگری میتوانست سطح تولید کشاورزی و صنعتی را افزایش دهد و به بیکاری و فقر در روستاها پایان دهد. در نتیجه، وی در اهمیت شوراهای کارخانه جهت تبلیغ در مناطق روستایی و از این طریق ارتباط مبارزات مختلف تاکید داشت.
در طول تابستان ١۹۲٠، بحث بر سر طبیعت شوراها منجر به شکاف در میان گروه کمونیستی در درون حزب سوسیالیست ایتالیا شد. در ماه مه، اختلافات میان گرامشی و بوردیگا بر سر شوراها، استراتژی در رابطه با انتخابات، و تمایل بوردیگا برای رهبری یک انشعاب کمونیستی از حزب سوسیالیست ایتالیا، تشدید یافت. گرامشی علیه سیاست تحریم بوردیگا به جدل پرداخت. با این استدلال، که «هیچ حزب سیاسی بر پایهی چنین محدودیتهایی نمیتواند ایجاد شود. برعکس، نیازمند ارتباط وسیع با تودههاست.» او معتقد بود، که بوردیگا با اصرارش که «هیچ سوسیالیستی نبایستی به پای صندوقهای رای برود»، مردم را به سوی «یک سرگیجهی توهمزای نابهجا» میبرد.(۵۳) گرامشی در اغلب این بحثها حقانیت داشت، ولی تاکید وی بر نفوذ پیروزمند کمونیستها در درون حزب سوسیالیست ایتالیا و بیزاریش نسبت به بوردیگا باعث شد، که وی به اشتباه نسبت به شکلگیری یک حزب کمونیست تا اواخر سال ١۹۲٠ مقاومت کند.
مباحثه با بوردیگا منجر به اختلاف در درون گروه «نظم نوین» شد، به ویژه با تاسکا، که خواستار آن بود شوراهای کارخانه بایستی به اتحادیههای تحت رهبری CGL مرتبط شوند. نظر گرامشی آن بود، که این نظر تفاوت شرایط تاریخی که منجر به برآمد اتحادیهها شد – به عنوان سازمانهای دفاعی طبقهی کارگر تحت سُلطهی نظام سرمایهداری- و شوراهای کارخانه، که «نهادهای طبقهی کارگر از نوع نویناند» و به طور ناخودآگاه توسط کارگران با حسی از اعمال قدرت کارگری که در شرایط انقلابی جهانی پدید آمده است را درک نمیکند.(۵۴)
گرامشی بر تواناییها و ابتکار خود کارگران تاکید داشت تا «رهبری» بوروکراتهای اتحادیههای کارگری، حزب سوسیالیست ایتالیا یا حزب انقلابی «ناب» با سیاستهای نخبهگرای از بالا به پایین، که هر چند از دو دیدگاه متضاد یکدیگر، یکی رفرمیسم و دیگری اولتراچپ بیان میشدند، ولی در واقع انعکاس آینهوار یکدیگربودند. او تاکید داشت، که طبقهی کارگر در جریان بنای ساختارهای نمایندگی و دموکراتیک خود، «خویشتن را کشف میکند و از وحدت ارگانیک خود و تقابل خویش به عنوان یک کُل (طبقه) با سرمایهداری آگاهی مییابد.» رابطهی حزب و اتحادیهها با این ساختارها باید از واقعیت نشئات گیرد. «حزب و اتحادیههای کارگری نبایستی خود را به عنوان معلمان یا روساختهای از پیش آماده جهت این نهادهای جدید محسوب دارند.»(۵۵) چند دستگی در درون گروه «نظم نوین» مانع از ایجاد یک شبکهی حمایتی در سطح ملی شد. بعدها، گرامشی این عدم موفقیت را به عنوان یک «خطای جدی» توصیف کرد.(۵۶)
اشغال کارخانهها
در ماه اوت ١۹۲٠، پس از آن که کارفرمایان در میلان، قرارداد کار را متوقف کردند، کارگران اتحادیهی فلزکاران فراخوان به آکسیون دادند. شرکت آلفارومئو با بستن در کارخانه به روی کارگران، پاسخ داد. به دنبال آن، کارگران این مجموعهی صنعتی و ۲۸٠ کارخانهی دیگر در اطراف میلان را اشغال کردند. اول سپتامبر، کارگران تورین به جنبش اشغال کارخانهها پیوستند. این حرکت به سرعت توسط کارگران در اغلب مجموعههای صنایع سنگین ایتالیا و بسیاری کارخانههای کوچکتر دیگر پیروی شد. «هر جا که کارخانهای، کارگاه کشتیسازی، کارگاه صنایع فولاد، ذوبآهن و کارگاههای ریختهگری بود، که در آنها (کارگران فلزکار) کار میکردند، آنجا اشغال شد.»(۵۷) تولید ادامه یافت، ولی اکنون تحت نظارت شوراهای کارخانه. حدودا ۱۰۰ هزار کارگر در دیگر صنایع از نمونهی کارگران فلزکار تبعیت کردند. اسپیرانو در «تاریخ اشغال کارخانههای» خود تشریح میکند، که چطور «این صدها هزار کارگر در آن روزهای غیرعادی، مسلح و یا غیرمسلح، در کارخانهها کار میکردند و میخوابیدند و نگهبانی میدادند. آنها انقلاب را در عمل میزیستند.»(۵۸)
«آوانتی»، روزنامهی حزب سوسیالیست ایتالیا، چاپ پیده مونت، که از موضع «نظم نوین» در مورد شوراهای کارخانه حمایت میکرد، اعلام داشت: «کارگران تورین در آوریل ١۹۲٠ حق داشتند: کارگران تورین حقیقتا همراه با تاریخ بودند؛ آنان در عُمق شیار انقلاب جهانی بودند. امروزه اثبات شده، که میتواند دو مدیریت در کارخانه وجود داشته باشد… چنین است عظمت آموزندهی کارایی سلاح در دست کارگران، کارخانه در دست طبقهی کارگر.»(۵۹)
پیرو گوبتی، لیبرالی که با گروه «نظم نوین» آشنا و برایشان احترام قائل بود، جنبش را چنین توصیف میکند: «خودجوش با سمتگیری به سوی اهدافی دیگر به جز اهداف مادی. این تلاشی است حقیقی و جدی برای تحقق بخشیدن به نه یک نظام تعاونی، بلکه سازماندهی کار که در آن کارگران، یا حداقل بهترین آنها، آنچه که صاحبان صنایع امروز هستند، خواهند شد… ما در برابر یک واقعیت حماسی قرار داریم.»(۶٠)
گرامشی بر اهمیت اقدام انقلابی تاکید میورزد:
«سلسله مراتب اجتماعی درهم شکسته شده و ارزشهای تاریخی واژگونه گشته است. طبقهی کارگر رهبری خود را خود به دست گرفته و نمایندگانش را از میان خود انتخاب میکند: کسانی که بر روی قدرت حکومتی سرمایهگذاری میکنند؛ کسانی که تمام عملکردهایی را که یک دستگاه مکانیکی و ابتدایی را به یک کُل ارگانیک، یک موجود زنده مبدل میسازد، به خود میپذیرند.»(۶١)
معهذا، اشغال کارخانهها همسان با کسب قدرت سیاسی نبود. هر چند «نشان دهندهی وسعت قدرت پرولتاریاست، ولی به خودی خود موقعیت تازه و محرزی را ایجاد نمیکند. قدرت همچنان در دست سرمایه باقی میماند و نیروهای مسلح در مالکیت دولت بورژوازی باقی میماند.»(۶۲)
نخستوزیر، جیووانی جیولیتی، که جرات حمله به اشغال کنندگان را نداشت، سرنوشت خود را به دست حزب سوسیالیست ایتالیا و رهبران اتحادیهها – که آشکارا تمایل خود را برای مصالحه مکررا ابراز کرده بودند- سپرد. رویکرد وی، صاحبان صنایع را به خشم آورد، ولی راهی را برای رهبران حزب سوسیالیست ایتالیا و CGL باز کرد تا آتش مبارزه را خاموش کنند. رهبرCGL ، لودویکو دآراگونا، در گردهمایی رهبران اتحادیه و حزب سوسیالیست ایتالیا، سه آلترناتیو را مطرح میکند: محدود کردن اشغال به مطالبات اقتصادی کارگران اتحادیهی فلزکاران، گسترش دادن اشغال و خواستار کنترل کارگری بر صنایع شدن، و یا آمادهی تسلیم گشتن. وی پیشنهاد واگذاری رهبری جنبش را به حزب سوسیالیست ایتالیا داد، اگر چنانچه حزب خواهان مبارزهای فراتر از مطالبات فوری اقتصادی باشد. اما رهبری حزب سوسیالیست ایتالیا، علیرغم تمام آن شعارها و گفتارهای فوق انقلابی (ماکزیمالیستی)اش آمادهی چنین مسئولیتی نبود. در عوض، اصرار به انجام رفراندوم میان تمام اعضای اتحادیه در مورد حرکت به سوی انقلاب را نمود. پیشنهاد انقلاب با ۴٠۹٫۵۶۹ رای در برابر ۵۹١٫۲۴۵ رای باخت؛ به واسطهی آرای کارگران محافظهکار کشاورزی و تحریم FIOM (به تعداد ۹۳٫۶۲۳ رای). منشی حزب سوسیالیست ایتالیا، اِگیدیو جناری، چنین نتیجهگیری میکند: «قرار اتحاد (مابین حزب سوسیالیست ایتالیا وCGL ) بیان میدارد، که در تمام مسایل با خصوصیت سیاسی، هیات رهبری حزب مسئولیت جهتگیری حرکت را به عهده دارد… در این مورد، کمیتهی مرکزی حزب قصد ندارد از این امتیاز استفاده نماید.»(۶۳)
با این بیان، رهبری حزب سوسیالیست ایتالیا رسما مخالفت خود را با شوراها و پایبندیاش را به دیدگاه بوروکراتیک و نخبهسالاری فرموله کرد و توصیهی انترناسیونال سوم را راجع به تلاش برای پیوند اشغال کارخانهها با مصادرهی زمین و اعتصابات و چالش برای کسب قدرت دولتی نادیده گرفت. در هفتهی پایانی سپتامبر، صاحبان صنایع «اصل» کنترل کارگری را پذیرفتند – چیزی که بعدها حذف کردند- و کارخانهها را پس گرفتند. دهها هزار کارگر، که باور آورده بودند انقلاب در دستور کار است، با روحیهای درهم شکسته به کار بازگشتند؛ در حالی که نرخ فزایندهی بیکاری، امکان دفاع از خود در برابر حملات بیشتر از سوی کارفرمایان را تضعیف نموده بود. در تعادل نیروهای طبقاتی، دگرگونی رادیکالی پدید آمده بود. صاحبان صنایع، ملاکین و بخشهایی از دولت، به واسطهی نتایج جنگ و ضعف نظم لیبرالی خشنتر شده بودند و از قدرت جنبش اجتماعی وحشت زده بودند. آنان اکنون میتوانستند خشم و ناامیدی خود را آشکار سازند. قابل پذیرش شدن آلترناتیوهای سیاسی نیروهای ارتجاعی، به ویژه فاشیستها، برای سرمایهداران و ملاکین، منجر به رشد سریع آنها هم از نظر تعداد و هم از نظر نفوذشان در ماههای آخر ١۹۲٠ شد.(۶۴)
تجربهی تورین نقشی تعیین کننده در شکلگیری تئوری گرامشی و اشتغالهای سیاسی بعدی وی داشت. تنها طریقی که میتوان گرامشی را «تدریجگرا» معرفی کرد، از طریق منفک کردن تجربهی لحظهی انقلاب ایتالیا و اثرات و «پایانش» از کارهای بعدی وی است. اما یک چنین دیدگاههای یکجانبهای، آثار نظری وی را از ریشههای تاریخیاش و در نتیجه، از معنا و ارزش پیوستهی آن جدا میسازد.
هر گونه دقت کامل در زندگی سیاسی گرامشی، موکدا نشان دهندهی رابطهی زنده میان پراتیک وی به عنوان یک فعال انقلابی و درک نظری است، که وی در یک شرایط منحصر به فرد توسعه داد. توجهات وی در مقالات «نظم نوین»، در کارهای بعدی وی طنینانداز است و به عنوان یک منبع غیرقابل چشمپوشی برای انقلابیون امروز باقی میماند.
* * *
یادداشتها:
۱- مگان ترودل (Megan Trudell) نویسندهی مارکسیست و از قلمزنان نشریهی”Intenational socialism” است، که فصلنامهی تئوریک «حزب سوسیالیست کارگری» در بریتانیاست. حزب سوسیالیست کارگری، از جمله سازمانهای عضو «گرایش سوسیالیست بینالمللی» (IST)است. این جریان خود را چنین معرفی میکند:IST جریانی است متشکل از سازمانهای سوسیالیستی انقلابی و معتقد به سنت سوسیالیسم از پایین، سنتی که توسط مارکس و انگلس بُنیان نهاده شد و توسط انقلابیونی همچون لنین، تروتسکی، رزا لوکزامبورگ و آنتونیو گرامشی تکمیل شد. سازمانهای متصل به این گرایش از طریق شرکت عملی در مبارزات و توسعهی تئوری مارکسیسم، سعی در تقویت این سنت دارند. – م.
۲- Carl Levy, ‘A New Look at the Young Gramsci’, in Boundary 2, volume 14, number 3, spring 1986, p32.
۳- Wolfgang Fritz Haug, ‘Rethinking Gramsci’s Philosophy of Praxis from One Century to the Next’, in Boundary 2, volume 26, number 2, summer 1999, p102.
۴-Paul Corner, ‘State and Society, 1901 1922’, in Adrian Lyttleton (ed), Liberal and Fascist Italy (Oxford, 2002), p21.
۵-Giovanna Procacci, ‘Popular Protest and Labour Conflict in Italy, 1915-18’, in Social History, volume 14, number 1, January 1989, p37. See also Paul Corner and Giovanna Procacci, ‘The Italian Experience of “Total” Mobilisation’, in John Horne (ed), State, Society and Mobilisation in Europe during the First World War(Cambridge, 1997), p229.
۶-Paolo Spriano, The Occupation of the Factories: Italy 1920 (London, 1975), p43.
۷-Statistics from Paul Corner, as above, p19; Vera Zamagni, The Economic History of Italy 1870-1990 (Oxford, 1993), p225; and Giovanna Procacci, ‘Popular Protest’, as above, p34.
۸- Giovanna Procacci, ‘Popular Protest’, as above, p46.
۹- Marc Ferro, The Great War 1914-1918 (New York, 1989), p201.
۱۰-Ambassador Rodd to Balfour, 26 August 1917, Public Records Office, FO 371/2947/170394. See also Giovanna Procacci, ‘Popular Protest’, as above, p48.
۱۱-Antonio Gramsci, Selections from Political Writings 1910-1920(London, 1977), hereafter PW, p57. Some of these writings are available from the Marxist internet archive.
۱۲- PW, p57.
۱۳- PW, pp84-87.
۱۴-Maurice Neufeld, Italy, School for Awakening Countries: the Italian Labour Movement in its Political, Social, and Economic Setting from 1800 to 1960 (New York, 1961), p547.
۱۵ـ فیوم، شهری در مرز ایتالیا و کرواتسی، که پیش از ١۹١۸ در کنترل کرواتها بود و پس از جنگ اول، موضوع دعوای میان ایتالیا و یوگسلاوی. در همین زمان است، که پیراهن سیاهان مسلح دآنونتسیو، فیوم را به اشغال خود در میآورند و در شهر حکومت نظامی اعلام میکنند. در رفراندوم ١۹١۹، فیوم با اکثریت آرا به ایتالیا ملحق شد؛ البته تهدید به مرگ مانع از آن شد که بسیاری از طرفداران یوگسلاوی در شرایط سُلطهی نیروهای دآنونتسیو در شهر، در رایگیری شرکت کنند.- م.
۱۶-Jonathan Dunnage, Twentieth Century Italy: a Social History(London, 2002), pp48, 50.
۱۷- Paolo Spriano, as above, p25.
۱۸- در شرایطی که انترناسیونال دوم به دلیل موضعگیری حزب سوسیال دموکرات آلمان به عنوان بزرگترین و پُرنفوذترین حزب انترناسیونال به نفع بورژوازی داخلی در رابطه با جنگ، تقریبا نابود شده بود، حتا جناح رفرمیست حزب سوسیالیست ایتالیا مدافع پیوستن به انترناسیونال سوم بود. از این نظر، در واقع هر سه جریان درون حزب سوسیالیست ایتالیا، نظر مشترک داشتند. اختلاف ماکسیمالیستها، نامی که به دلیل مدافع انقلاب بودن در برابر مخالفت رفرمیستها با انقلاب، گرفته بودند، و جناح بوردیگا، عمدتا بر سر شرکت در انتخابات پارلمان و نیز شیوهی برخورد با رفرمیستهای درون حزب بود. سراتی مدافع حفظ وحدت حزب و شرکت در انتخابات بود، در حالی که بوردیگا مدافع تحریم انتخابات و اخراج رفرمیستها از حزب بود. – م.
۱۹- Giovanna Procacci, ‘Popular Protest’, as above.
۲۰- Giuseppe Fiori, Antonio Gramsci: Life of a Revolutionary(London, 1990), p126.
۲۱- Guiseppe Fiori, as above, p126.
۲۲- PW, p313. Available online.
۲۳- PW, p293.
۲۴- PW, pp65-67.
۲۵- کمیسیونهای داخلی از آوریل ١۹١۸ در کارخانههای تورین، به دلیل ناتوانی اتحادیههای موجود کارگری در احقاق حقوق کارگران، تشکیل شد. به زودی، در فاصلهی نوامبر ١۹١۸ تا مارس ١۹١۹، تبدیل به حرکتی عمومی در جنبش کارگری گردید. کمیسیونهای داخلی، تمامی فعالین کارگری، اعم از مستقل یا اعضای اتحادیههای موجود، را در بر میگرفت. موفقیتهای کمیسیونها، اعم از کاهش ساعت کار، افزایش دستمزد، بهداشت کار و غیره، همبستگی وسیعی را میان کارگران پدید آورد. در حالی که کارگران فعال در کمیسیونهای داخلی، همواره موضعی تعارضی در برابر کارفرمایان داشتند، بوروکراتهای اتحادیهها تلاش در سازش و رسیدن به توافق مشترک با کارفرمایان از بالای سر کارگران را داشتند، که منجر به اعتراضات وسیعی در میان کارگران عضو اتحادیهها، به ویژه اتحادیهی فلزکاران، شد. در نتیجهی این سازشکاری رهبران اتحادیهها، فعالین کارگری هر چه بیشتر فعالیت خود را در کمیسیونها متمرکز کردند. از ماه مه ١۹١۹، کمیسیونهای داخلی تبدیل به نیروی اصلی در میان کارگران فلزکار شد و اتحادیهها هر چه بیشتر تبدیل به واحدهای اداری حاشیهای شدند. در فاصلهی ماه مه تا نوامبر ١۹١۹، کمیسیونهای داخلی تبدیل به شوراهای کارخانه شدند. «نظم نوین» در این پروسه نقشی محوری داشت. – م.
۲۶- PW, p66.
۲۷- John Cammett, Antonio Gramsci and the Origins of Italian Communism (Stanford, 1967), p77.
۲۸- Guiseppe Fiori, as above, p120.
۲۹- PW, p94.
۳۰- PW, p164.
۳۱- John Cammett, as above, p80.
۳۲- As above, p81.
۳۳- Quoted in Guiseppe Fiori, as above, p125.
۳۴- PW, p221.
۳۵- PW, p211. Available online.
۳۶- PW, p76.
۳۷- PW, p88.
۳۸- PW, p93.
۳۹- PW, p324.
۴۰- PW, p129.
۴۱- PW, p154.
۴۲- PW, p268.
۴۳- PW, p158.
۴۴- PW, p137.
۴۵- PW, p157.
۴۶- John Cammett, as above, p97.
۴۷- Giuseppe Fiori, as above, p129.
۴۸- As above, p128.
۴۹- PW, p191.
۵۰- PW, p191.
۵۱- PW, p192.
۵۲- PW, pp140-1.
۵۳- Guiseppe Fiori, as above, pp130-131.
۵۴- PW, p262. Available online.
۵۵- PW, pp263-264. Available online.
۵۶- John Cammett, as above, p108.
۵۷- Paolo Spriano, as above, p60.
۵۸- As above, pp21-22.
۵۹- PW, p344.
۶۰- John Cammett, as above, p114.
۶۱- PW, p340.
۶۲- PW, p327.
۶۳- Quoted in John Cammett, as above, p119.
۶۴- John Cammett, as above, p121.
لینک مقاله: https://isj.org.uk/gramsci-the-turin-years
توضیح: در دفتر بیست و پنجم «نگاه»، مه ۲۰۱۱، درج شده بود.