«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
لئونيد ژيكوويتسكى – برگردان: مينا خجسته –
دوست عزيز لارش،
به سئوال اول تو به راحتى مىتوان جواب داد. بله، در روسيه نيز فحشا وجود دارد. نظر رسمى به طور كُلى در مورد آن منفى است، كه از جانب عموم نيز پذيرفته شده است. اما نظر شخصىام دربارهى فحشا را نمىتوانم به سادگى بيان كنم. سئوال اين است، فحشا چيست؟ در كشور من، سادهترين و معمولىترين برداشت اين است: وقتى كسى تن خود را مىفروشد. من هيچگونه مخالفتى با اين تعريف ندارم و حاضرم آن را بپذيرم.
اگر براى پول با توريستى به اتاق هتلاش بروى، يا با هموطن خود به آپارتمانش، بى شك اسم اين كار فحشا است. ولى آن نوع ازدواجهاى سودآور كه – با آگاهى- براى رسيدن به امكانات و رفاه صورت مىگيرد، چه؟! ازدواجى كه نه تنها مورد انتقاد قرار نمىگيرد، بلكه باعث افتخار و سرور نيز مىشود. واقعا جريان چيست؟ چرا فروش بخشى از جسم مورد سرزنش قرار مىگيرد، اما معاملهاى به اسم ازدواج، برعكس، باعث افتخار نيز مىشود؟
وقتى انسانى باهوش و روشنفكر براى دستيابى به يك زندگى بهتر، نيرويش را در اختيار دروغ و نيروهاى فاسد مىگذارد، چه؟ اين در كدام طبقهبندى و تعريف مىگنجد؟ بله، مىدانم در كدام طبقهبندى، ولى تا به حال نديدهام و به خاطر ندارم كه كسى را به جرم خودفروشى سياسى يا ادبى به دادگاه ببرند و يا از آنها درخواست شود براى اثبات سلامتى خود، گواهى سلامت از پزشكان بيمارىهاى آميزشى را ارائه دهند.
نه، من واقعا قصد ندارم كه از خودفروشى و معاملهى جسم دفاع كنم، بلكه كوششام اين است كه آن را در جاى درست خود قرار دهم؛ جايى بين انواع ديگر خودفروشىها. براى من خيلى چيزها ناروشن است. براى مثال، آن مرز مشخص كجاست كه باعث مىشود زنى كه چندان از نظر اخلاقى سختگير نيست، تبديل به فاحشهاى حرفهاى شود؟
– دخترى با مردى آشنا مىشود. به خانهاش مىرود، تا به موزيك گوش كند. بعد شب را پيش مرد مىماند. عملى كه شايد خيلىها آن را نپسندند. اما به هر حال، اين فاحشگى نيست. آنها كارى را مىكنند، كه خود مىخواهند.
– دخترى با مردى آشنا مىشود. با او به كافه مىرود و شب را با او مىگذراند.
– دختر با مرد به رستوران مىرود و شب را در خانهى او مىگذراند.
– دختر شب را پيش مردى مىماند و بعد يك هديه مىگيرد.
– دختر شب را با مردى مىگذراند و كمى پول مىگيرد. البته بدون اين جملهى معروف: «هر چه دلت مىخواهد، بردار.»
اگر با كمى دقت به اين مراحل گوناگون نگاه كنيم، متوجه مىشويم كه مرز اين مراحل گوناگون نامشخص است. مفهوم «هديه» چيست؟ يك دسته گُل، در واقع بر اساس كتابهاى آداب و معاشرت، بيان درخواستى مستقيم است. يك بسته شكلات چى؟ يا يك جفت گوشوارهى پلاستيكى؟ يك جفت جوراب؟ يا انگشترى با سنگهاى بدلى؟ يا با سنگهاى گرانقيمت؟ يا با سنگهاى خيلى خيلى گرانقيمت؟ اين مرز كجاست؟
در كدام يك از اين مراحل، انسان بايد پا پس بكشد و يك قدم هم جلوتر نرود؟ چنين مسايلى، حتا آدمى باتجربه را نيز گيج مىكند، چه رسد به دخترى جوان و خام. اين دختر جوان و خام، شايد فقط قصد دارد كمى تفريح كند. تجربهاى بياندوزد براى روزهاى پيرى. اما بيش از آن كه واژهى فحشا را بداند، مىبيند كه وارد معاملهاى شده و خريده شده. يك بار مىشود دو بار و از آنجا كه اين عمل براى دختر ناخوشايند است، قيمت را بالا مىبرد.
درآمد فاحشهها واقعا چقدر است؟ من اين موضوع را بررسى كرده و متوجه شدهام كه درآمد فاحشهها، بر عكس تصورى كه همگان دارند، بسيار ناچيز است. هيچكس در عمل از اين راه پولدار نشده است. پول همان طورى كه آسان به دست مىآيد، آسان هم خرج مىشود. مخارج يك فاحشه بسيار زياد است. لباس، محل كار، پزشك خصوصى، و الى آخر…
در خيلى از مشاغل دستمزدها بالا مىرود، اما در مورد فاحشهها برعكس است. گذشت سالها، گرد پيرى بر چهره مىنشاند و درآمد كمتر مىشود. مىتوان گفت، كه فاحشه خود را براى پول نمىفروشد، بلكه براى اين كه فقط چند لحظهاى پول را توى دستهايش احساس كند.
لارش عزيز،
حق با توست وقتى مىگويى، عرضه وابسته به تقاضاست. اما متقاضىها چه كسانى هستند، كه حاضرند پول بپردازند براى نوشيدن قطرهاى از چشمهاى كه در دسترس همگان است. جواب ساده و در عين حال غمانگيز است. عشقى كه براى فروش عرضه مىشود، تنها خريدارانش مردانى هستند با هزار عُقده و بدبختى و نااميدى. مردانى تنها. يكى از دلايلى كه فحشا، عمرى چند هزار ساله دارد، اين است كه در واقع در حُكم مرهمى است بر زخمهاى اين مردان تنها و نااميد.
نوعى خدمت اجتماعى. صرفنظر از حقوق مدنى و اجتماعى، مثل حق كار و حق آموزش و حق بهداشت. زن و مرد، حقى بيولوژيكى نيز دارند. در شرايط نابسامان و پُر از بدبختى – و در سطحى بسيار پايين- خريد و فروش جسم با همهى مصائباش، براى بسيارى از آدمها تنها امكانى است كه از اين حق بيولوژيكى خود بهرهمند شوند.
براى من بسيار سخت است، كه اعمال افراطى مخالفان فحشا در سوئد را درك كنم. من مدتهاست متوجه شدهام كه آدمهاى موفق و شكم سير، كم اتفاق افتاده كه به گرسنهاى يا آدم نوميدى كمك كنند. اما همين آدمها، چهار چشمى نگران سقوط اخلاقى آدمهاى رانده و ماندهى جامعه هستند.
يادداشت كردن شمارهى اتوموبيل مردانى كه به بازار فحشا سر مىزنند و بعد چاپ آن در روزنامه، دردى را دوا نمىكند. فكر كن فاحشهها براى تلافىجويى، اسم و رسم زنانى را كه علىرغم داشتن شوهر، با مردان ديگرى هستند، در روزنامهها چاپ كنند. من گمان نمىكنم كه كنترل كردن و لو دادن، راه درستى براى حفظ اخلاق جامعه باشد.
پس چه كار بايد كرد؟ آيا بايد فحشا به مثابهى ضرورتى خبيث پذيرفته شود و قانونى گردد؟ نه، من اين را نمىتوانم بپذيرم. نه، روح من نمىتواند اين را بپذيرد. در اين دنيا، چيزهاى زيادى خريد و فروش مىشود. اگر عشق هم تبديل به كالايى با توليد انبوه بشود و به بازار عرضه گردد، بر سر نسلهاى آينده چه خواهد آمد؟ بوسههايى با ماليات! آغوشهايى با جوايز درخشان! نه، اين اتفاق نبايد بيفتد.
مىدانم كه چرخ گردش اوضاع و احوال، به احساسات من اصلا توجهى نخواهد كرد. خُب، بايد چه كار كرد؟ من نه به دستورات اخلاقى اعتقادى دارم، نه به تبليغاتى كه مردم را به وحشت بياندازد. تنها راه، نجات عشق است. براى همين است، كه من دربارهى عشق مىنويسم.
برگرفته: از ترجمهى سوئدى كتابى به نام «دربارهى عشق» (Om Kärlek)
توضیح: در دفتر ششم «نگاه»، سپتامبر ۲۰۰۰، منتشر شده بود.