«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
توضیح:
من ترجمهی نامهی زیر را به علاقمندان و پژوهندگان «سرمایه»ی مارکس تقدیم میکنم، حتی اگر تعداد اندکی خوانش آن را با جدیت دنبال کنند. اهمیت تاریخی این نامه از آن روست که مارکس برای نخستین بار به زبان خود به طور مشخص از ساختمان واقعی کتاب پردهبرداری میکند. متن پیشرو، همهنگام به گفتمان بسیاری از پژوهشگران آکادمیک «سرمایه» خط بطلان میکشد، چرا که آشکارا نشان میدهد مارکس نسبت به روند نگارش کتاب دید کاملا روشنی داشت.
این که مارکس به خاطر بیماری مزمن، وسواس بیش از حد، و گرفتاریهای «سازمان بینالمللی کارگران»، و سپس کمون پاریس و خیل آوارگان تبعیدی، موفق به ویرایش نهایی مجلدهای دوم و سوم نشد، دلیلی موجه برای اعلام «ناتمام» ماندن کتاب سرمایه نیست: یکم، همانطور که انگلس در مقدمهی مجلد دوم اذعان میکند، دستنوشتههای این مجلد نسبتا کامل بود؛ دوم، دستنوشتههای ۶۵-۱۸۶۴ جلد سوم کتاب که به ۷ فصل تقسیم شده بود، پیش از نگارش جلد نخست انجام شده بود.
همانطور که خود مارکس در ۳ نوامبر ۱۸۷۷ در نامهای به زیگموند شوت ابراز میکند: «در واقع من نگارش سرمایه را به ترتیبی کاملا خلاف نحوهی ارایهی آن آغاز کردم: یعنی با پارهی تاریخی یا سوم، و جلد نخست را – که آخر از همه به آن پرداختم- آمادهی چاپ کردم. اما دو جلد دیگر در شکل ناهمواری که ابتدا پژوهش به خود میگیرد، باقی ماند».(«مجموعه آثار»، ۴۵:۲۸۷)
مارکس در جملهی پایانی این نامه، از ماحصل پژوهشهای خود نتیجه میگیرد که: «سرانجام، از آنجا که آن سه عامل (دستمزدها، اجاره، سود (بهره)) منابع درآمد سه طبقهی زمینداران، سرمایهداران و مزد کارگران را تشکیل میدهند، با مبارزهی طبقانی روبرو میشویم، نتیجهای که حرکت و فروپاشی کُلیت این مهملات در آن حل میشود».
متاسفانه حروف شکسته یا برجستهی نامه در متن زیر منعکس نشده است. کسانی که علاقهمند هستند میتوانند نسخهی پیدیاف آنرا درخواست کنند.
توجه:
در فرمولهای مارکس، C معادل سرمایهی ثابت، V معادل سرمایهی متغیر، و m معادل ارزش اضافی است.
* * *
نامهی مارکس به انگلس
۳۰ آوریل ۱۸۶۸
فرد عزیز،
برای قضیهی مورد بحث، این که از لحاظ کمی m (ارزش اضافی) از ارزش اضافی تولید شده در یک شاخهی مشخص تولید > یا < باشد، بیاهمیت است. برای نمونه، چنانچه ۱۰۰m/(۴۰۰c+۱۱۰v) = ۲۰٪ باشد، و بسته به افت ۱۰/۱ در ارزش پول، = ۱۱۰m/(۴۰۰c+۱۱۰v) (با این فرض که ارزش سرمایهی ثابت سقوط کند)، اگر تولید کنندهی سرمایهدار فقط نیمی از ارزش اضافی را به جیب بزند، بیاهمیت است. چرا که در آن صورت نرخ سود او = ۵۵m/(۴۰۰c+۱۱۰v) > از ۵۰m/(۴۰۰c+۱۱۰v) قبلی است. من m را در اینجا نگه میدارم تا در خودِ بیان نشان دهم که از لحاظ کمی، سود از کجا ناشی میشود.
اما درست این است که روش پرورش نرخ سود را بدانی. بنابراین، من کُلیترین رئوس فرآیند را برایت ارایه میدهم. همانطور که میدانی، در کتاب دوم، بر مبنای پیشنهادههای کتاب نخست، فرآیند گردش سرمایه ارایه شده است. یعنی تعینات جدیدی در شکل که از فرآیند گردش ناشی میشود، مانند سرمایهی پایا و در گردش، بازده سرمایه، و الخ. سرانجام، ما در کتاب نخست به این فرض بسنده کردیم که وقتی در فرآیند ارزشافزایی ۱۰۰ پوند به ۱۱۰ پوند تبدیل میشود، عواملی که مجددا به آن تبدیل شده را پیشاپیش در بازار موجود مییابد. اما ما اکنون شرایطی را بررسی میکنیم که این عوامل تحت آن از موجودیت برخوردارند، یعنی، درهم تنیدگی اجتماعی سرمایههای مختلف، اجزای سرمایه و درآمد = m).
سپس در کتاب سوم، به تبدیل ارزش اضافی به شکالها مختلف و اجزای جداگانهی سازای آن میرسیم.
یکم. سود، که فعلا برای ما صرفا یک نام دیگر یا مقولهی دیگری برای ارزش اضافی است. به خاطر شکل دستمزدها، به نظر میرسد که کُل کار پرداخت شده است، و چنین مینماید که بخش پرداخت نشدهی آن ضرورتا نه از کار، بلکه از سوی سرمایه است، و نه از بخشن متغیر سرمایه، بلکه از کُل سرمایه. در نتیجه، ارزش اضافی، شکل سود تجلی مییابد، بدون آن که بین این و آن تفاوتی کمی وجود داشته باشد. این فقط تجسم مجازی ارزش اضافی است.
به علاوه، آن بخش از سرمایه که در تولید کالا مصرف میشود (سرمایهی ثابت و متغیر پیشریخته برای تولید آن، منهای آن بخش سرمایهی پایا که استفاده شده، ولی مصرف نشده است) اکنون به مثابهی قیمت هزینه شده برای کالا تجلی مییابد، چرا که برای سرمایهدار آن بخش از ارزش کالا که برای او هزینه برداشته است، همانا قیمت هزینهشدهی آن است، در حالی که از نقطه نظر او، کار پرداخت نشده در کالا وارد قیمت هزینهشدهی آن نمیشود. اکنون ارزش اضافی = سود بهعنوان مازاد قیمت فروختهشدهی کالا نسبت به قیمت هزینهشدهی آن نمادین میشود. فرض کنیم نام ارزش کالا W و قیمت هزینه شده K باشد؛ در آن صورت m + K = W است، بنابراین K = m – W، ازاینرو K < W است. این مقولهی جدید، قیمت هزینهشده، برای جزییات تحلیلهای بعدی ضروری است. از ابتدا آشکار است که سرمایهدار (تا وقتیکه بالای قیمت هزینهشده بفروشد) میتواند یک کالا را با سودی زیر ارزش آن بفروشد، و این قانون بنیادین درک یکسان سازیهای ناشی از رقابت است.
بنابراین، در حالی که در ابتدا سود صرفا به طور صوری با ارزش اضافی تفاوت دارد، برعکس، نرخ سود، بلافاصله با نرخ ارزش اضافی واقعا متفاوت است، چرا که در یک مورد ما با m/v مواجهیم، و در مورد دیگر با m/(c+v)، و از آنجا که m/(c+v) < m/v است، نتیجه میشود که از ابندا نرخ سود > از نرخ ارزش اضافی اس، مگر آن که ۰ = c باشد.
اما نظر به آنچه در کتاب دوم پرورش یافته است، نتیجه میگیریم که ما نمیتوانیم نرخ سود محصول کالایی یک دورهی منتخب، مثلا یک هفته، را محاسبه کنیم، بلکه در اینجا m/(c+v) نشانگر ارزش اضافی تولید شده طی یک سال به نسبت سرمایهی پیش ریخته (در تمایز با بازده سرمایه) در سال است. بنابراین در اینجا، m/(c+v) در حکم نرخ سود سالیانه است.
پس ما باید ابتدا بررسی کنیم که نوسانات در بازده سرمایه (بخشا بسته به رابطهی اجزای درگردش و پایای سرمایه، بخشا تعداد دفعاتی که سرمایهی در گردش سالانه بازده میدهد، و غیره، و غیره) در حالیکه نرخ ارزش اضافی ثابت میماند، نرخ سود را تغییر میدهد.
حال، بافرض بازدهی معین، و m/(c+v) به عنوان نرخ سالانهی سود، بررسی میکنیم که این آخری چگونه میتواند مستقل از تغییرات نرخ ارزش اضافی، و حتی کُل مقدار سود، تغییر پیدا کند.
از آنجا که کُل مقدار ارزش اضافی، m = نرخ ارزش اضافی به ضریب سرمایهی ثابت است، پس چنانچه نرخ ارزش اضافی را r و نرخ سود را p’ نام نهیم، (r.v)/(c+v) = p’ است. ما در اینجا با ۴ کمیت روبر هستیم، p’، r، v، c، که میتوانیم با ۳تا از آنها کار کنیم، و به دنبال چهارمی که نامعلوم است بگردیم. تا آنجا که حرکتهای نرخ سود از حرکتهای نرخ ارزش اضافی، و تا حد معینی حتی از کُل مقدار سود متمایز باشد، این کُلیهی موارد ممکن حرکتهای نرخ سود را شامل میشود. البته این تاکنون برای همگان غیرقابل توصیف بوده است.
قانونهایی که با این روش پیدا شد – بسیار مهم است، مثلا برای فهم چگونگی تاثیر قیمت مواد خام بر نرخ سود- صرفنظر از این که بعدا ارزش اضافی چگونه بین تولید کننده و غیره تقسیم شود، معتبر است. این تقسیم فقط شکل پدیداری را تغییر میدهد. به علاوه، چنانچه m/(c+v) را به عنوان رابطهی ارزش اضافی تولید شدهی اجتماع با سرمایهی اجتماعی محسوب کنیم، آن قوانین به طور مستقیم قابل انطباق باقی میمانند.
دوم. آنچه در قسمت یکم به عنوان حرکت ارزیابی شد، حال چه سرمایه در یک شاخهی معین تولید یا سرمایهی اجتماعی – حرکتهایی که ترکیب آنها و غیره تغییر میکند- اکنون به عنوان تفاوتهایی در حجمهای متعدد سرمایهی واریزشده در شاخههای مختلف تولید ادراک شده است.
سپس معلوم میشود که با مفروض بودن نرخ یکسان ارزش اضافی، یعنی بهرهکشی از کار، تولید ارزش، و از این رو، تولید ارزش اضافی، بنابراین، نرخ سود در شاخههای مختلف تولید متفاوت است. اما از این نرخهای متفاوت سود، به واسطهی رقابت، یک میانگین یا وجه عام نرخ سود شکل میگیرد. بیان مطلق این نرخ سود، هیچچیز نیست، مگر ارزش اضافی تولید شدهی (سالانه) توسط طبقهی سرمایهدار به نسبت کُل سرمایهی اجتماعیِ پیشریخته. برای نمونه، سرمایهی اجتماعی = v۱۰۰ + c۴۰۰، و ارزش اضافی سالانه توسط آن = m۱۰۰، ترکیب سرمایهی اجتماعی = c۸۰ + v۲۰، و محصول اجتماعی (به درصد) = c۸۰ + v۲۰ | + m۲۰ = ۲۰٪ نرخ سود. این نرخ عام سود است.
آنچه رقابت میان حجمهای گوناگون سرمایه – که در عرصههای متفاوت تولید با ترکیبی متفاوت سرمایهگذاری شده- برایش تلاش میکند، کمونیسم کاپیتالیستی است، یعنی، حجم سرمایهی به کار گرفته شده در هر عرصهی تولید باید سهمی معین از کُل ارزش اضافی را دریافت کند که متناسب با سهمی باشد که در کُل سرمایهی اجتماعی دارد.
این فقط زمانی قابل کسب است که هر در عرصهی تولیدی (بافرض بالا که کل سرمایه = c۸۰ + v۲۰، و نرخ سود اجتماعی = m۲۰/(۸۰c+۲۰v) است) محصول کالای سالیانه به ازای قیمت هزینهشده + ۲۰٪ سود روی ارزش سرمایهی پیشریخته، فروخته شود (این که چه میزان از سرمایهی پایای پیشریخته وارد قیمت هزینهی سالیانه بشود یا نشود، اهمیت ندارد). اما این بدان معنی است که تعیین قیمت کالاها باید از ارزش آنها تخلف کند.
فقط در آن شاخههایی از تولید که درصد ترکیب سرمایه c۸۰ + v۲۰ است، قیمت K (قیمت هزینهشده) + ۲۰٪ روی سرمایهی پیشریخته، قرین ارزش کالاها است. در جایی که ترکیب سرمایه بالاتر باشد (مثلا c۹۰ + v۱۰)، قیمت بالاتر از ارزش آنها است؛ در جایی که ترکیب پایینتر باشد (c۷۰ + v۳۰)، قیمت پایینتر از ارزش آنها است.
قیمتی که به این نحو یکسان شده باشد، و ارزش اضافی اجتماعی به نسبت سهم آنها به طور مساوی میان حجمهای گوناگون سرمایه تقسیم شود، قیمت تولید کالاها است؛ محوری که حول آن نوسانات قیمتهای بازار حرکت میکند.
آن شاخههایی از تولید که یک انحصار طبیعی را تشکیل میدهند، حتی اگر نرخ سود آنها بالاتر از نرخ اجتماعی باشد، از این فرآیند یکسانسازی مستثنی هستند. این بعدا برای پروش اجاره اهمیت پیدا میکند.
در این فصل دلایل متفاوت یکسانسازی سرمایهگذاریهای گوناگون، که در ادراک عامیانه در ساحت منابع بیشمار سود ظاهر میشوند، باید بیشتر پرورش پیدا کنند.
شکل تغییریافتهی تجلی قوانینی که اکنون ارزش و ارزش اضافی کسب کردهاند، و پیشتر به آنها پرداخته شد، و کماکان معتبرند، پس از استحالهی ارزشها به قیمتهای تولید، همچنین باید پرورش پیدا کنند.
سوم. گرایش نزولی نرخ سود همگام به پیشرفت اجتماع. این از آنچه پیشاپیش در کتاب نخست دربارهی تغییر در ترکیب سرمایه همپا با رشد نیروهای بارآور اجتماعی پرورش یافته بود استنتاج میشود. این یکی از مهمترین پیروزیها بر درماندگان کُل اقتصاد سیاسی پیشین است.
چهارم. تا کنون به سرمایهی بارآور پرداختهایم. اکنون ازطریق سرمایهی تجاری، تغییراتی پا به میان میگذارد. بر طبق فرض قبلی نا، سرمایهی بارآور = ۵۰۰ است (به میلیون یا میلیارد، فرقی نمیکند). و فرمول این بود: m۱۰۰ + | v۱۰۰ + c۴۰۰. نرخ کل سود ۲۰٪ = p’ بود. حال فرض کن سرمایهی تجاری = ۱۰۰ است.
در این صورت، m۱۰۰ اکنون به جای ۵۰۰ بر مبنای ۶۰۰ محاسبه میشود. از این رو، نرخ کُلی سود از ۲۰٪ به ٪۳/۲ ۱۶ کاهش یافته است. اکنون قیمت تولید (برای ساده کردن فرض میکنیم در اینجا کُل c۴۰۰، یعنی کُل سرمایهی پایا، وارد قیمت هزینهشدهی سالیانهی تولید کالاها شده است) = ۳/۱ ۵۸۳ است. چنانچه از بخش پایای سرمایهی تاجر صرفنظر کنیم، او به ۶۰۰ میفروشد، و بنابراین از ۱۰۰تای خود ٪۳/۲ ۱۶ کسب میکند، یعنی به همان میزان سرمایهدار بارآور؛ یا به بیان دیگر، او ۶/۱ ارزش اضافی اجتماعی را تصاحب میکند. کالاها = در مجموع و در سطحی اجتماعی- معادل ارزش آنها فروخته شده. برای او ۱۰۰ پوند ا (صرفنظر از بخش پایا) فقط به عنوان پول سرمایهای در گردش خدمت میکند. تاجر هر آنچه بیشتر و فراتر از آن ببلعد، یا صرفا با فریب، یا قمار در نوسان قیمتهای کالا به دست میآورد، یا، در مورد فروشندهی واقعی، به عنوان دستمزدهای کار – یعنی کار پَست غیرمولد- در شکل سود.
پنجم. ما بر طبق فرض ٪۳/۲ ۱۶، اکنون سود را به شکلی که در عمل نمادین میشود، کاهش دادهایم. بعد نوبت تقسیم سود او به منفعت و بهرهی صاحب پول فرا میرسد. نظام اعتباری.
ششم. استحالهی ارزش اضافی به اجاره.
هفتم. سرانجام به شکلهای تجلی رسیدهایم که نقطهی آغاز در ادراک عامیانه است: اجارهی ناشی از زمین، سود (یا بهره) ناشی از سرمایه، دستمزدها و کار. اما در نزد ما، امور طور دیگری دیده میشوند. حرکت ظاهری توضیح داده شده. به علاوه، یاوهی آ. اسمیت، این ادعا که قیمت کالاها متشکل از آن سه درآمد است، یعنی فقط سرمایهی متغیر (دستمزدها) و ارزش اضافی (اجاره، سود (بهره))، که به ستون اصلی کُل اقتصاد سیاسی تبدیل شده، درهم شکسته شده. کُلیت حرکت در این شکل ظاهری. سرانجام، از آنجا که آن سه عامل (دستمزدها، اجاره، سود ۰بهره)) منابع درآمد سه طبقهی زمینداران، سرمایهداران و مزد کارگران تشکیل میدهند، با مبارزهی طبقاتی روبرو میشویم، نتیجهای که حرکت و فروپاشی کُلیت این مهملات در آن حل میشود.
منبع: مجموعه آثار به انگلیسی، ۴۳:۲۰