ایرج جنتی عطایی – تو به خود نگاه میکنی آینه سیاه میکنی پرده رو ترانه میکشی پنجره تباه میکنی من، ستاره آه میکشم دست روی ماه میکشم نوازش نسیم میکنم روی شب نگاه میکشم میٰعادگاه ما انسان و آبادی تاریخ آینده میدان آزادی! تو با گلوله و من با گُل تو با شلیک و...
مسعود خیام – به یاد فروغ فرخزاد – كوچهای هست كه در آن جا پسرانی كه به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردنهای باریك و پاهای لاغر به تبسمهای معصوم دختركی میاندیشند كه یك شب او را باد با خود برد. برای شناخت فروغ باید به راز دو كلمهی «كوچه»...
فریدون مشیری – موج میآمد چون کوه و به ساحل میخورد! از دل تیرهی امواج بلندآوا، که غریقی را در خویش فرو میبرد وغریوش را با مشت فرو میکشت، نعرهای خسته و خونین، بشریت را به کمک میطلبید: – آی آدمها… آی آدمها… ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!...
Nicolas Beauvillain – برگردان: سعید جوادزاده امینی – در اوایل سالهای ۱۹۳۰ گروههای غیر حرفهای، تئاتر را در خدمت مبارزهی انقلابی به کار میگیرند. گروه «اکتبر» با بهرهگیری از متنهای پُر شور و شجاعانهی ژاک پرٍهور، یکی از پایهگذاران آن گروه، روش...
فرشته مولوی – مرغِ بپرم آرزوی پریدن و پرواز شاید برمیگردد به دورترین نقطهی خط تاریخ، وقتیکه آدم خاکی دید که پرندهای پیش رویش بال زد و در دوردست آسمان اوج گرفت. آرزوی پرواز، آن دورترین روزِ تاریخ در دنیای دانش، امروز دیگر نه سودا که کاری پیش پا افتاده و هر...
علی رسولی – کینهای بر خیابان گرسنه است باید بارید. از چوب گوژپشت بام باید پایین افتاد پدیدار باید شد. با رنگ نقرهای بر سنگفرش تشنه باید خورد. در دنیای نقرهگون گُم باید شد آن جا که داستان ابر جاریست آن جا که قطرات هیاهو دارند و جویبار چقدر برای هیاهوی قطرات...