«جُنگ باران» – آقای عزیز! بدون هیچ مقدمهای به شما بگویم که نامهتان مرا بیاندازه شادمان کرد. شادی من از دریافت نامهی شما علل بسیار دارد و آخرین آن عطف توجهی است که به شعر من «از زخم قلب آمان جان» کردهاید… هیچ میدانید که من این شعر را بیش از دیگر...
موریس بلانشو – ترجمهی: شاهین کوهساری – «پروبلماتیکا»: افسونگری ادبیات بر کسی پوشیده نیست. امری که خواننده را از واقعیت روزمره و عادی جدا میکند و با رازآلودگی و تعلیق دمسازش میکند و او را با خود میبرد. سِحری که با بستن کتاب تمام نمیشود. خواننده...
ایرج جنتی عطایی – تو به خود نگاه میکنی آینه سیاه میکنی پرده رو ترانه میکشی پنجره تباه میکنی من، ستاره آه میکشم دست روی ماه میکشم نوازش نسیم میکنم روی شب نگاه میکشم میٰعادگاه ما انسان و آبادی تاریخ آینده میدان آزادی! تو با گلوله و من با گُل تو با شلیک و...
مسعود خیام – به یاد فروغ فرخزاد – كوچهای هست كه در آن جا پسرانی كه به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردنهای باریك و پاهای لاغر به تبسمهای معصوم دختركی میاندیشند كه یك شب او را باد با خود برد. برای شناخت فروغ باید به راز دو كلمهی «كوچه»...
فریدون مشیری – موج میآمد چون کوه و به ساحل میخورد! از دل تیرهی امواج بلندآوا، که غریقی را در خویش فرو میبرد وغریوش را با مشت فرو میکشت، نعرهای خسته و خونین، بشریت را به کمک میطلبید: – آی آدمها… آی آدمها… ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!...
Nicolas Beauvillain – برگردان: سعید جوادزاده امینی – در اوایل سالهای ۱۹۳۰ گروههای غیر حرفهای، تئاتر را در خدمت مبارزهی انقلابی به کار میگیرند. گروه «اکتبر» با بهرهگیری از متنهای پُر شور و شجاعانهی ژاک پرٍهور، یکی از پایهگذاران آن گروه، روش...