مریم ناصحی – همانند بسیاری دیگر، من عرق ریختن آموختم نه فهمیدم مدرسه چیست و نه دانستم بازی چه معنایی دارد در سپیده دم، آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند و در کنار پدر، با کار بزرگ شدم. برای ویکتور خارا، گویا همه چیز با سپتامبر در آمیخته بود. روزی از روزهای...
جوآن بایز – برگردان: م. آزاد – مانی صالحی – بخش اول — «خستهگان و تُهیدستانتان را به من بدهید تودههای بر هم انباشتهتان را که مشتاق تنفس آزادند تیرهروزانی که از کرانهی نعمت و فراوانی شما سر باز میزنند اینها را، این بیخانمانها و...
مت زولر سایتس – ترجمه: مصطفی احمدی – گُفتوگو با کن لوچ دربارهی «بلوط پیر» و دیگر چیزها کن لوچ، فیلمساز انگلیسی، ۸۷ ساله است و تقریبا ۶۰ سال است که فیلم میسازد. او تصمیم گرفته «بلوط پیر»، که داستانش دربارهی پناهندهگان جنگی سوریه است و در یک شهر در حال...
مجيد نفيسى – براى بررسى چهرهى زن در شعر احمد شاملو لازم است ابتدا نظرى به پيشينيان او بيندازيم. در ادبيات کُهن ما، زن حضورى غائب دارد و شايد بهترين راه براى ديدن چهرهى او پرده برداشتن از مفهوم صوفيانهى عشق باشد. مولوى عشق را به دو پارهى جمع ناشدنى روحانى و...
شیدا محمدی – گاهی به مرگ فکر میکنم فقط گاهی وقتی حیرت میدرخشد در چشمان تو و فلج میگذرد از عصبهای من و ناگهان مرگ خیره میشود به چشمان تو که با حیرت به او مینگری چنان که «چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد» و من نعرهزنان عصبهای کِشنده را میکِشم به بلندای...
ژاک پرهور – برگردان: احمد شاملو – مادر میبافه پسر میجنگه به نظر مادره این وضع خیلی طبیعیه. – پدره چی؟ اون چیکار میکنه؟ – پدره کار میکنه… زنش میبافه پسرش میجنگه خودش کار میکنه. به نظر پدره این وضع خیلی طبیعیه. – خُب، پسره...