«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
احمد شاملو –
(۱)
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد
آن که نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی «آری» میمیرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تب وهن
دق کند.
قلعهیی عظیم
که طلسم دروازهاش
کلام کوچک دوستی است.
(۲)
انکار عشق را
چنین که بر سرسختی پا سفت کردهای
دشنهای مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
(۳)
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاه نجابت
به خاک میشکند
رخسارهای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانهی تو به خاک میافتد
آن که در کمرگاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش
میلاد پُر هیاهوی هزار شهزاده بود.
نگاه کن!