«کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظرات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همهی نظام اجتماعی موجود از راه جبر، وصول به هدفهاشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند، پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد!» کارل مارکس
اکتاویو پاز – ترجمهی: احمد شاملو –
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تُهیدست میاندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش – ایستاده در برابر دیوار-
و به آن سنگها میاندیشیدم که برهنه بر پای ایستادهاند
در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.
به آن چیزهای از یاد رفته میاندیشیدم
که خاطرهام را زنده نگه میدارد،
به آن چیزهای بیربط که هیچکسشان فرا نمیخواند:
به خاطر آوردن رویاها، آن حضور نابهنگام
که زمان از ورای آنها به ما میگوید:
که ما را موجودیتی نیست
و زمان تنها چیزی است که باز میآفریند خاطرهها را
و در سر می پروراند رویاها را.
سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش:
خاک و نوری که در زمان میزید.
قافیهیی که با هر واژه میآمیزد:
آزادی
که مرا به مرگ میخواند،
آزادی
که فرمانش بر روسپیخانه روا است و بر زنی افسونگر
با گلوی جذام گرفته.
آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.
آزادی به بالها میماند
به نسیمی که در میان برگها میوزد
و بر گُلی ساده آرام میگیرد
به خوابی میماند که در آن
ما خود رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوهی ممنوع میماند
آزادی.
به گشودن دروازهی قدیمی متروک و دستهای زندانی.
آن سنگ به تکه نانی میماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگها به پرندهگان.
انگشتانت پرندهگان را ماند:
همه چیز به پرواز درمیآید!
اُکتاویو پاز (مکزیک،۳۱ مارس ۱۹۱۴ – ۱۹ آوریل ۱۹۹۸) نویسنده، دیپلمات، منتقد و یکی از بهترین شاعران معاصر است. در سال ۱۹۸۰، دانشگاه هاروارد به او دکترای افتخاری اهدا کرد؛ در سال ۱۹۸۱ مهمترین جایزهی ادبی اسپانیا، یعنی جایزه سروانتس، نصیب او شد؛ و در سال ۱۹۹۰ نیز آکادمی ادبیات سوئد، جایزهی نوبل ادبیات را به او به پاس نیم قرن تلاش در زمینهی شعر و ادبیات مکزیک اهدا کرد.